گلایه عاشقانه

دلبرا ، در دل سخت تو وفا نیست چرا
کافران را دل نرم است و تو را نیست چرا

بر درت سگ ، وطنی دارد و مــا را نه ، که چه
به سگانت نظری هست و به مانیست چرا

هر که قتلی بکند کشته بهایی بدهد
تو مرا کشتی و امید بها نیست چرا

خون مـــن ریزی و چشم تو روا می‌دارد
بوسه‌ای خواهم و گویی که روا نیست چرا

شهریان را به غریبان نظری باشد و من
دیدم این قاعده در شهر شمـا نیست ، چرا

من و زلف تو قرینیم به سرگردانی
من ز تو دورم و او از تو جدا نیست چرا

دیگران را همه نزدیک تو را هست و قبول
اوحدی را ز میان راه وفا نیست چرا

اوحدی مراغه ای

نظرات 5 + ارسال نظر
دلارام یکشنبه 25 مرداد 1394 ساعت 14:06 http://banooyebeheshteman2.blogfa.com

من از همان اول سلام
به صدای تو مومن شدم،
بانو!
من از هجوم اینهمه
فکر و خیال
به چشمان تو پناه می برم.
می خواهی باور بکن یا نه!
من هر شب
نام تورا
لا به لای این خواب ها
فریاد میزدم..
و
حالا که آمدی،
بیا دست بکش
بر سر این بغض خسته ی فرو خورده،
شاید این همه انتظار بی قرار
به هق هق برسد


مجد

دوره عشق و عاشقی دوباره باب میشود
لولی دل شکسته هم مست و خراب میشود
بوی گلاب را به که تنگ شراب را به چه
گل رخ گل نشان ما باغ گلاب میشود
شوق دوباره دیدنش باز بهانه می کنم
بلور باورم شبی تعبیر خواب میشود
عاج تنم شکسته شد در انتظار دیدنش
معجزه کار خود کند پیر شباب میشود
شب تا سحر نخفته ام ورد شبانه گفته ام
شبهای انتظار من ثبت و حساب میشود

عباس عابد ساوجی

ممنونم از لطف و محبت شما خانم دلارام عزیز
با مهر
احمد

سپیده متولی چهارشنبه 21 مرداد 1394 ساعت 18:33 http://www.sepidehmotevalli.blogfa.com

ابر و باد و مه و خورشید و فلک، عاشق او
سخت بیهوده به کارند که او آنِ من است

"آرش شفایی"

گل و شکوفه همه هست و یار نیست ، چه سود ؟
بت شکرلب من در کنار نیست ، چه سود ؟

بهار آمد و هر گل که باید ، آن‌همه هست
گلی که می‌طلبم در بهار نیست ، چه سود ؟

امیرخسرو دهلوی

ممنونم از لطف و محبت شما خانم متولی عزیز
با مهر
احمد

سه نقطه های دلم ... چهارشنبه 21 مرداد 1394 ساعت 17:57 http://noghtehchinhayedelam.blogfa.com/

به به
من و زلف تو قرینیم به سرگردانی
من ز تو دورم و او از تو جدا نیست چرا
................................................................


ما را دوروزه‌ دوری دیدار می‌کشد
زهری است این ، که اندک و بسیار می‌کشد
عمرت دراز باد ، که ما را فراق تو
خوش می‌برد به زاری و ، خوش زار می‌کشد ..

مجروح را جراحت و ، بیمار را مرض
عشاق را مفارقت یار می‌کشد
آن‌جا که حُسن ، دست به تیغ کرشمه بُرد
اول جفاکشان ِ وفادار می‌کشد ..

وحشی ؛ چنین کُشنده‌ بلایی که هجر اوست
ما را هزار بار ، نه یک‌بار ، می‌کشد ..


وحشی بافقی

درد دیوانگی ما دو برابر شده است
شاعری عاشق یک شاعر دیگر شده است

با نگاه تو تنم سخت به خود می لرزد
چشم های تو برای دل من شر شده است

بس که از روسریت شعر و غزل می ریزد
مو به مو شعر تو را خوانده و از بر شده است

چادرت شاعر مجموع پریشانی هاست
قافیه در هوس موی تو بر سر شده است

بعد لبخند تو بانو بخدا باور کن
خستگی های خدا هم بخدا در شده است

پس نگو پس بکشم پای خودم را چون عشق
اتفاقی ست که افتاده و دیگر شده است

دل دیوانه ی من باز جنون می خواهد
حال من با هوس عشق تو بهتر شده است

هانی ملک زاده

ممنونم از حضورتون و غزل زیبایی که نوشتید دوست گرامی
موفق باشید
با مهر
احمد

یه دوست سه‌شنبه 20 مرداد 1394 ساعت 10:21 http://www.zahra1374.blogfa.com

شعر بسیار زیبایی انتخاب کردید از اوحدی.
خیلی دلنشین
دمتون گرم

خوشحالم که این غزل زیبا را دوست داشتید زهرا عزیز
شاد باشید
با مهر
احمد

ماتیلدا دوشنبه 19 مرداد 1394 ساعت 17:58

تو به دوری آنقدر نزدیکی
که گیلاسها از پشت پنجره زیباترند...

علیرضا نوری

فرض کن در آغوشت می مردم
و مرا همانجا دفن می کردی
چه دلپذیر است اگر
فشار قبر را بیشتر کنی

آبا عابدین

ممنونم از حضورت ماتیلدا عزیز
شاد باشی
با مهر
احمد

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.