دوست داشتن

خنده‌های تو
کودکی‌ام را به من می‌بخشد
و آغوش تو
آرامشی بهشتی
و دست‌های تو
اعتمادی که به انسان دارم
چقدر از نداشتنت می‌ترسم بانو

عباس معروفی

نظرات 7 + ارسال نظر
م یکشنبه 18 مرداد 1394 ساعت 19:48

دیگ دیر به دیر بروز میشین احمد عزیز؟

با سلام
متاسفانه بعلت بیماری نتوانستم فعالیتی داشته باشم
ممنونم از شما که پیگیر وبلاگم هستید
مانا باشید
با مهر
احمد

سه نقطه های دلم ... سه‌شنبه 13 مرداد 1394 ساعت 18:29


.............................................
همینجور که ساده نگاه کنی
یا اخمالو
حتا در خواب
گوشه های لبهات
می خندد ..
نگاهت می کنم .. نگاهت می کنم
و مست به خواب می روم ..


عباس معروفی

نیلوفر یکشنبه 11 مرداد 1394 ساعت 13:33

چه انتخاب دلنشینی..لذت بردم
درود و سپاس فراوان احمد آقای عزیز

ممنونم دوست عزیز و مهربانم
موفق باشی
با مهر
احمد

کاکتوس یکشنبه 11 مرداد 1394 ساعت 11:03

می ترسم از روزی که نباشی و من
تمام خنده های کودکیم را در پس نگاه تو جا بگذارم
می ترسم از روزی که نباشی و من
آرامش اغوشت را در پس رفتنت جا بگذارم
می ترسم از روزی که نباشی و من
تمام حجم اعتمادم به انسان ها را
در پس بغض رفتن تو جا بگذارم
می ترسم ...
اری می ترسم بانوی من
می ترسم از روزی که تو نباشی و من دیگر نباشم .

کاکتوس

مرسی که هستی
و هستی را رنگ می‌‌ آمیزی
هیچ چیز از تو نمی‌خواهم
فقط باش
فقط بخند
فقط راه برو
نه
راه نرو
می‌ترسم پلک بزنم
دیگر نباشی

عباس معروفی

کاکتوس عزیز ممنونم از حضورتان و شعر زیبایی که نوشتید
مانا باشی
با مهر
احمد

مهدخت یکشنبه 11 مرداد 1394 ساعت 09:05

سلام احمد
انتخاب هاتون زیباست
اما این شعر ...چیز دیگری ست...
بی اندازه دوستش داشتم
ازتون ممنونم

سلام مهدخت عزیز
خوشحالم شعرها و الخصوص این شعر را دوست داشتی
ممنونم از همراهیت دوست عزیز
با مهر
احمد

سپیده متولی یکشنبه 11 مرداد 1394 ساعت 08:42 http://www.sepidehmotevalli.blogfa.com

اگر چـه شک عجیبی به «داشتن» دارم

سعادتی ست تو را داشتن که من دارم!

کنار من بِنِشین و بگو چه چاره کنم؟

برای غربت تلخــی که در وطن دارم؟

بگو که در دل و دستت چه مرهمی داری

برای این همه زخمـــی کـه در بدن دارم؟

مرا بــه خود بفشار و ببین بــه جای بدن

چه آتشی ست؟ که در زیر پیرهن دارم؟

به رغم دیدن آرامش تو کم نشده

ارادتــی کــه به آرامش کفن دارم

مرا که وقت غروبم رسیده بدرقه کن

اگرچه با تو امیدی به سر زدن دارم!!

"غلامرضا طریقی"

دوست داشتن
درد است
نه دردی که از پای بیفکند
دوست داشتن
زخم است
زخمی که انسان
با دست خویش بر قلب میزند
جریانی تند و دائم
از مبداء تا مقصد
دوست داشتن
فریاد همیشگی قلبها است
و دردی است
که مرحمش
درد است

ممنونم از حضورتان دوست عزیز و گرامی
با مهر
احمد

دلارام یکشنبه 11 مرداد 1394 ساعت 00:33

لبخند میزنم
تا ازاد کنم
بوسه های زندانی شده ی
لبانت را!

بتول

به حرف تو رسیده ام
به حروفِ نام تو
باقی حرف ها را برای چه اختراع کرده اند
ترکیب شان
جز دروغی برای ادامه زندگی نیست

شمس لنگرودی

مرسی از حضورتون خانم بتول عزیز
با مهر
احمد

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.