خوشبختی

خوشبختی این نیست
که از گندمزارش به تو گندمی می بخشد
خوشبختی این است
که از گندمش به تو گندمزاری می بخشد
خوشبختی این نیست
که سایه به سایه با تو می آید
خوشبختی این است که
شانه به شانه با تو می آید
مثل یک آدم
آدم ... آدم ... آدم
آنقدر آدم که باقیمانده زندگیت را
روی معرفتش چشم بسته شرط بندی کنی

نسرین بهجتی

نظرات 4 + ارسال نظر
آلیس چهارشنبه 24 تیر 1394 ساعت 20:12 http://pichakfree.blogfa.com/

من عاشق ترین آفتاب گردان مزرعه عشق بودم
که با آفتاب نگاهت به هر سو که می خواستی
آرام آرام می چرخیدم
با هر چرخشم با صبوری افکارت را می دزدیدم
ودر قلب ناباورت ذره ذره خانه ای برای فردایم می ساختم
و در زیر پلک های مهربانت
تصویر زیبایی و معصومیتم را تا ابد حک می کردم
من عاشق ترین و بی پروا ترین آفتاب گردان مزرعه عشق بودم

که یک نگاهت را به عالمی نفروختم ..



نسرین بهجتی

دوستت دارم
با اینکه تو گاهی می روی
و می گذاری با دردهایم نفس بکشم
با دردهایم برقصم

و گنجشک ها
یکی یکی به حال و روزم گریه کنند

من در دست‌هایت
به دنبال ماهی های کوچک قرمزم می گردم
که برایم نگه داشته بودی

در چشمانت به دنبال آهوها
و روی لبانت هم می خواهم گل بکارم
تا بهار بشود

فرناز خان احمدی

ممنونم از شما بابت شعر زیبایی که نوشتید خانم آلیس عزیز
موفق باشید
با مهر
احمد

سپیده متولی یکشنبه 14 تیر 1394 ساعت 09:55 http://www.sepidehmotevalli.blogfa.com

هر نسیمی که نصیب از گل و باران ببرد / می تواند خبر از مصر به کنعان ببرد
آه از عشق که یک مرتبه تصمیم گرفت: / یوسف از چاه درآورده به زندان ببرد
وای بر تلخیِ فرجامِ رعیت پسری / که بخواهد دلی از دختر یک خان ببرد...
ماهرویی دل من برده و ترسم این است / سرمه بر چشم کشد، زیره به کرمان ببرد
دودل ام اینکه بیاید منِ معمولی را / سر و سامان بدهد یا سر و سامان ببرد
مرد آنگاه که از درد به خود میپیچد / ناگزیر است لبی تا لب قلیان ببرد
شعر کوتاه ولی حرف به اندازه ی کوه / باید این قائله را "آه" به پایان ببرد
شب به شب قوچی ازین دهکده کم خواهد شد / ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد!

"حامد عسکری"

که گفته است دلم باز در هوای تو نیست ؟
مگر تمام وجودم فقط برای تو نیست ؟

چراهمیشه صدا می زنی مرا ؟
مادر !مگر تپیدن قلبم همان صدای تو نیست ؟

ترانه ها همه زیباست مادرم اما
ترانه ای به قشنگی لای لای تو نیست

سعادت من فرزند از کرامت تست
مگر سعادت فرزند از دعای تو نیست ؟

ببخش کودک خود تا خدا ببخشاید
مگر رضای خداوند در رضای تو نیست

به از بهشت مگر خلقتی خدا دارد
مگر بهشت خداوند زیر پای تو نیست ؟

تویی خدای من ای هستی ام از تو
مگر که خالق تو مادرم خدای تو نیست ؟

دنمرده ای تو چرا ؟ چون خدا نمی میرد
بقای عشق و محبت مگر بقای تو نیست ؟

به کاینات به کیوان تو آبرو داری
حدیث عاطفه حرفی بجز وفای تو نیست

مرتضی کیوان هاشمی

مرسی از همراهی تون دوست گرامی
با مهر
احمد

نیلوفر شنبه 13 تیر 1394 ساعت 11:38

سلام احمدآقای عزیز
چقدر این انتخابتون زیبا بود واقعا دوست داشتم ولذت بردم.
ای کاش همه این خوشبختی رو داشته باشند ...
ممنونم سلامت باشید و شاد..

سلام خانم نیلوفر عزیز
ممنونم از لطف شما خوشحالم که این شعر را دوست داشتید
من نیز هم امیدوارم این خوشبختی شامل همه بشود
موفق باشید
با مهر
احمد

مهدخت شنبه 13 تیر 1394 ساعت 11:03

آدم ....آدم....آدم

ممنونم از حضورتون مهدخت عزیز
با مهر
احمد

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.