نام تو را نمی دانم


وقتی که کوه ها
آوار می شوند
نام تو را نمی دانم
ورنه با آهوان دامنه می گویم
تا حرز رستگاری شان باشی
نام تو را
حتی به کوه می گویم
تا کوه پر درآرد و پرنده شود

نام تو را نمی دانم
تنها نه من که هیچ
هیچ کسی نام تو را نمی داند
غیر از من مثالی من
که گاه گاه با مرکب شهابش
آفاق خواب های مرا می پیماید
افسوس
من چرا
به خواب خویش نمی آیم ؟
تا کوه پر درآرد و پرنده شود
و پر زنان ، عروج کند
تا اوج

نام تو را نمی دانم
اما می دانم
که نامت از کلام رهایی مشتق است
و ریشه اش
به معنی وسیع شکفتن
در سال های گل بر می گردد
و با کلید آبی زیبایی
تفسیر می شود
نام تو را نمی دانم
آری
اما می دانم
گل ها اگر که نام تو را می دانستند
نسل بهار از این سان
رو سوی انقراض نمی رفت
 
حسین منزوی

نظرات 1 + ارسال نظر
بتول یکشنبه 7 تیر 1394 ساعت 19:32

گفتند: نگذر از غرورت، کار خوبی نیست
باید خودت فهمیده باشی یار خوبی نیست
گفتند: هرگز لشگرت را دست او نسپار
این خائنِ بالفطره پرچم دار خوبی نیست !
سیگار و تو، هردو برای من ضرر دارید
تو بدتری،هرچند این معیار خوبی نیست !
ترک تو و درک جماعت کار دشواری ست
تکرار تنهایی ولی تکرار خوبی نیست ...
آزادی از تو، انحصار واقعی از من
بازیّ شیرینی ست، استعمار خوبی نیست
از هر سه مردِ بینِ بیست و پنج تا سی سال
هر سه اسیر چشم تو... آمار خوبی نیست!
دیوار ما از خشتِ اوّل کج نبود، اما
این عشق پیر لعنتی معمار خوبی نیست
دیوارِ من ، دیوارِ تو ، دیوارِ ما ... ، افسوس...
دیوارِ حاشا خوبِ من، دیوار خوبی نیست
آرام بالا رفتی و از چشمم
اف
تا
دی
من باختم؛هرچند این اقرار خوبی نیست!


امید صباغ نو

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.