آن لحظه ی شگرف را به یاد دارم

آن لحظه ی شگرف را به یاد دارم
در مقابلم ظاهر شدی
چونان رویایی کوتاه
چونان روحی نیک و ناب
و من غرق در اندوه نومیدی
گمگشته در هیاهوی بلند دنیا
طنین صدایت را شنیدم
و گاه سیمای زیبایت را به خواب دیدم

سال ها گذشت
تندبادهای سهمگین و  ویرانگر
درهم نوردید رویای مرا
آوای پر مهرت را از یاد بردم
و نیز رخسار زیبایت را
و من غرق در انزوای تاریک خود
و روزهای  کند و ملال آوری که طی شد
بی هیچ شکوهی ، الهامی         
بی هیچ حیاتی ، اشکی ، بی عشق

ناگاه روحم بیدار شد
و دگر بار تو در مقابلم پدیدار گشتی
چونان رویایی کوتاه
چونان روحی نیک و ناب
قلبم از شوق تپیدن گرفت
وجودم  آکنده از  شور و شادمانی
شکوه  و الهام
و اشک و زندگی و عشق

الکساندر پوشکین
مترجم : مستانه پورمقدم

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.