بدوستی نتوان تکیه این زمان کردن

بدوستی نتوان تکیه این زمان کردن
بروی آب ، نمی باید آشیان کردن

بهر چه می نگرم ، بی ثبات و لرزانست
تفاوتی نکند رو باین و ان کردن

چه جای شکوه دل ، همدمی نمی بینم
در این دیار غریبم ، چه میتوان کردن

برای یافتن یار یکدلی بگذشت
تمام عمر عزیزم ، بامتحان کردن

بجاه و مکنت خود ، تکیه آن چنان سست است
که اعتماد ، بیاران مهربان کردن

مخواه آنچه دلت خواهد ، ای اسیر هوس
که سودها ببری ، از چنین زیان کردن

بعاشقان نظری کن ، بشکر نعمت حسن
کرامتی است محبت بناتوان کردن

دریغ و درد که احساس سینه سوزم را
نمیتوانم از این خوبتر بیان کردن

رحیم معینی کرمانشاهی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.