اما باران که تا ابد بر تو می‌بارد

گلی هرجایی ، آبت را نوشیده
خاکت را تسخیر کرده
نامت را چون برگی نورسته از خود کرده است
امروز بازی‌هایت را فراموش کرده‌ام
فردا چشمانت را از یاد خواهم برد
نامت را در پاییزی که هر چیزی را با خود خواهد برد
اما باران که تا ابد بر تو می‌بارد
بر من می‌بارد
چیزی از تو با خود دارد
که همواره این‌جا بازی می‌کند
نگاه می‌کند
صدایت می‌زنم

شهاب مقربین

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.