ای دل اندر عشق غوغا چون کنی ؟

ای دل اندر عشق غوغا چون کنی ؟
خویش را بیهوده رسوا چون کنی ؟

تو همی خواهی که دانی سر عشق
کس بدین سر نیست دانا چون کنی ؟

عشق را سرمایه‌ای باید شگرف
پس تو بی سرمایه سودا چون کنی ؟

چون به یک قطره دلت قانع ببود
جان خود را کل دریا چون کنی ؟

غرق دریا گرد و ناپیدا بباش
خویش را زین بیش پیدا چون کنی ؟

مذهب عطار گیر و نیست شو
هستی خود را محابا چون کنی ؟

عطار نیشابوری

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.