سودازده

 آن که سودا زده چشم تو بوده است منم

و آن که از هر مژه صد چشمه گشوده است منم


آن ز ره مانده سرگشته که ناسازی بخت

ره به سر منزل وصلش ننموده است منم


آن که پیش لب شیرین تو ای چشمه نوش

آفرین گفته و دشنام شنوده است منم


آن که خواب خوشم از دیده ربوده است تویی

و آن که یک بوسه از آن لب نربوده است منم


ای که از چشم رهی پای کشیدی چون اشک

آن که چون آه به دنبال تو بوده است منم


رهی معیری

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.