یارب غم بیرحمی جانان بکه گویم ؟

یارب ، غم بیرحمی جانان بکه گویم ؟
جانم غم او سوخت ، غم جان بکه گویم ؟

نی یار و نه غمخوار و نه کس محرم اسرار
رنجوری و مهجوری و حرمان بکه گویم ؟

آشفته شد از قصه من خاطر جمعی
دیگر چه کنم ؟ حال پریشان بکه گویم ؟

گویند طبیبان که : بگو درد خود ، اما
دردی که گذشتست ز درمان بکه گویم ؟

دردی ، که مرا ساخته رسوا ، همه دانند
داغی ، که مرا ساخته پنهان ، بکه گویم ؟

اندوه تو ناگفته و درد تو نهان به
این پیش که ظاهر کنم و آن بکه گویم ؟

خلقی همه با هم سخن وصل تو گویند
من بی کسم ، افسانه هجران بکه گویم ؟

دور طرب ، افسوس که بگذشت ، هلالی
دور دگر آمد ، غم دوران بکه گویم ؟

هلالی جغتایی

نظرات 1 + ارسال نظر
عظیم سروری نژاد چهارشنبه 6 تیر 1397 ساعت 12:14

خیلی عالی
چون میخواستم بدانم که شاعر این شعر کی بود
خوشبختانه با اولین پنجره که باز کردم با وبلاک شما ملاقی شدم و به چیزی که میخواستم برسم رسیدم

تشکر از فعالیت شما

سلام روز به خیر
ممنونم ازحضورصمیمانه شما و خوشحالم که با وبلاگم اشنا شدید امیدوارم حضورتوندر اینجا دایمی باشد
مانا باشید
با مهر
احمد

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.