فراموش مکن

رفت تنها آشنای بخت من
رفت و با غم ها مرا تنها گذاشت
چون نسیم تندپو از من گریخت
آهوانه سر به صحراها گذاشت

ماه را گفتم که : ماهِ من کجاست ؟
گفت : هر شب روی در روی منست
در دل شب هرکجا مهتاب هست
ماهِ تو بازو به بازوی منست

باغ را گفتم که :  او را دیده ای ؟
گفت : آری عطر این گلها از اوست
لحظه ای در دامن گلها نشست
نغمه ی جانبخش بلبل ها از اوست

چشمه را گفتم : ازو داری نشان ؟
گفت : او سرمایه ی نوش منست
نیمه شبها با تنی مهتاب رنگ
تا سحرگاهان در آغوش منست

از نسیم فرودینش خواستم
گفت : هر شب می خزم در کوی او
این همه عطری که در چنگ منست
نیست جز عطر سر گیسوی او

ای دمیده ، ای گریزان عشق من
چشمه ای ، نوری ، نسیمی ، چیستی ؟
دختر ماهی ، عروس گلشنی
با همه هستی و با من نیستی

مهدی سهیلی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.