من تو را دوست دارم

من تو را دوست دارم
اما از گرفتار شدن در تو هراس دارم
و از یگانه شدن با تو
و در جلد تو رفتن
که آزموده ها به من آموخته است از عشق زنان پرهیز کنم
و از خیزاب دریاها
من بحث و جدل با عشق تو نمی کنم ، که او روز و نهار من است
و من با آفتاب روز بحث نمی کنم
با عشق تو بحث و جدل نمی کنم
که او خود مقدر می کند چه روزی خواهد آمد ، چه روزی رخت خواهد بست
و او خود زمان گفت و گو را و شکل گفت و گو را تعیین می کند ، آیا گفتم که دوستت دارم ؟
آیا گفتم که من خوشبخت هستم ، زیرا که تو آمده ای
و حضورت مایه خوشبختی است
چون حضور شعر
چون حضور قایق ها و خاطرات دور
هزارمین بار می گویم که تو را من دوست دارم
چه گونه می خواهی چیزی را تفسیر کنم که به تفسیر در نمی آید ؟
چه گونه می خواهی مساحت اندوهم را اندازه گیری کنم ؟
حال آن که اندوه من ، چون کودک
هر روز زیباتر و بزرگ تر می شود
بگذار به همه زبان هایی که می دانی و نمی دانی بگویم
که تورا دوست دارم

تو را دوست دارم
چه گونه می خواهی ثابت کنم که حضورت در جهان
چون حضور آب هاست
چون حضور درخت،
و تویی گل آفتابگردان
و باغی نخل

هیچ از ذهنم نمی گذرد
که در برابر عشق تو مقاومت پیشه کنم ، یا بر آن طغیان کنم
که من و تمامی اشعارم
اندکی از ساخته های دستان توایم
همه شگفتی این است
که دختران از هر سو مرا احاطه کرده اند
و کسی جز تو نمی بینم

نزار قبانی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.