دست به دست مدعی شانه به شانه می روی

دست به دست مدعی شانه به شانه می روی
آه که با رقیب من جانب خانه می روی

بی خبر از کنار من ای نفس سپیده دم
گرم تر از شراره ی آه شبانه می روی

من به زبان اشک خود می دهمت سلام و تو
بر سر آتش دلم همچو زبانه می روی

در نگه نیاز من موج امید ها تویی
وه که چه مست و بی خبر سوی کرانه می روی

گردش جام چشم تو هیچ به کام ما نشد
تا به مراد مدعی همچو زمانه می روی

حال که داستان من بهر تو شد فسانه ای
باز بگو به خواب خوش با چه فسانه می روی ؟

شفیعی کدکنی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.