خوش آمدی

در حالی که درب را به روی روز می بندیم
عشق من
از میان تاریکی با من عبور کن
چشمانم را در آسمانت جای ده
و خونم را چونان رودخانه ای عظیم گسترده کن

خداحافظ ای روز بیرحم
که هر روز به خورجین گذشته درمی افتی
خداحافظ ای نگاه ها ، ای تلالو پرتقال ها
و سلام ای تاریکی
با توام ای دوست شبانگاهی من
عشق من خوش آمدی

نمی دانم
نمی دانم چه کسی زندگی می کند
چه کسی می میرد
چه کسی در خواب است و کدامین کس بیدار
تنها می دانم که قلب توست
تنها قلب توست که تمام ظرافت های سپیده ام را
در سینه ام تعمیم می دهد

پابلو نرودا
ترجمه : دکتر شاهکار بینش پژوه

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.