رود اندوه

دیدگانت
دو رود اندوهند
دو رود موسیقی
که می‌برندم
تا دورا دور
پس پشت زمان‌ها

بانو
مرا به حال خویش واگذاشتند
دو رودسار موسیقی
که به کجراهه رفته بودند
اشک‌های مشکی‌شان
ترانه‌های فصیح فرو می‌ریزند

چشمان تو
توتون و شرابم
جام دهم مستی
و من
روی صندلی
آتش گرفته‌ام
آتش
می‌خورد آتشم را
می‌گویم آیا
دوستت دارم ، ای ماه ؟
آه
کاش یارایم باشد

در دنیا ندارم چیزی
جز چشم‌های تو و
غم‌های خویش
کشتی‌هایم در اسکله‌ها می‌گریند و
قامت خلیج را در می‌شکنند

تقدیر پاییزی‌ام
می‌شکند مرا و ایمانم را
سایه خدا بر پلکم
امشب را
بی‌تو مسافرم آیا ؟

شمشیر سبز من
خورشیدم
زیباترین
دل‌انگیزترین رنگ‌هایم
بگذرم از تو ؟

حالا که حکایتمان
دلنشین‌تر از بازگشت بهار است و
زیبا تر از شکوفه‌های گاردینیا
در سیاهی گیسوان اسپانیایی ؟

عشق یگانه‌ام
گریه نکن
اشک‌هایت می‌خراشد روحم را

در دنیا چیزی ندارم
جز چشم‌های تو و غم‌های خویش
می‌گویم آیا
دوستت دارم ای ماه ؟
آه
کاش یارایم باشد

انسانی گمشده‌ام ، من
و نمی‌دانم کجای زمین خانه من است
مرا گم کرد
اسمم
آشیانه‌ام
نشانم

تاریخ من
تقدیرم چیست ؟
من نسیان فراموشم
لنگری که نمی‌افتد و
زخمی بسان انسان

چیست هدیه من به تو ؟
جوابم بده
تشویشم ؟
کفرم ؟
آشوبم ؟
جز تقدیری که می‌رقصد
بر دست‌های ابلیس
چیست هدیه من به تو ؟

من دوستت دارم
هزار هزار
پس بگریز از من
از آتشم
از دودم
که در دنیا ندارم چیزی
جز چشم‌های تو و
غم‌های خویش

نزار قبانی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.