زانو زده ام

زانو زده ام ، می نگرم به خاک
به علف ها می نگرم
گل هایی روییده است به رنگ آبی آبی
به آن ها می نگرم
تو چون خاک بهارانی محبوب من
به تو می نگرم

طاق باز دراز کشیده ام ، آسمان را می بینم
شاخه های درخت را می بینم
لک لک ها را در پرواز می بینم
با چشمانی گشوده ، رویا می بینم
تو چون آسمان بهارانی
تو را می بینم 

شب هنگام ، آتشی افروخته ام در دشت ، آتش را لمس می کنم
آب را لمس می کنم
نقره را لمس می کنم
تو چون آتشی افروخته در زیر ستارگانی
تو را لمس می کنم 

کنار انسان ها زندگی می کنم و انسان ها را دوست می دارم
حرکت را دوست می دارم
تفکر را دوست می دارم
مبارزه را دوست می دارم
تو انسان بهارانی
محبوب من
تو را دوست می دارم

ناظم حکمت

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.