آن گاه که درباره تو می نویسم

آن گاه که درباره تو می نویسم
با پریشانی دل نگران دواتم هستم
و باران گرمی که درونش فرو می بارد
و می بینم که مرکب به دریا بدل می شود
و انگشتانم ، به رنگین کمان
و غم هایم ، به گنجشکان
و قلم ، به شاخه زیتون
و کاغذم ، به فضا
و جسم ، به ابر
خویشتن را در غیابت از حضورت آزاد می کنم
و بی هوده با تبرم بر سایه های تو بر دیوار عمرم حمله می کنم
زیرا غیاب تو ، خود حضور است
چه بسا که برای اعتیاد من به تو
درمانی نباشد به جز جرعه های بزرگی از دیدار تو
در شریان من

غاده السمان

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.