ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
چشمان تو چنان ژرف است که چون خم میشوم از آن بنوشم
همهی خورشیدها را میبینم که آمدهاند خود را در آن بنگرند
همهی نومیدان جهان خود را در چشمان تو میافکنند تا بمیرند
چشمان تو چنان ژرف است که من در آن، حافظهی خود را ازدست میدهم
این اقیانوس در سایهی پرندگان ، ناآرام است
سپس ناگهان هوای دلپذیر برمیآید و چشمان تو دیگرگونمیشود
تابستان ، ابر را به اندازهی پیشبند فرشتگان بُرش میدهد
آسمان ، هرگز، چون بر فراز گندم زارها ، چنین آبی نیست
بادها بیهوده غمهای آسمان را میرانند
چشمان تو هنگامی که اشک در آن میدرخشد ، روشنتر است
چشمان تو ، رشک آسمان پس از باران است
شیشه ، هرگز ، چون در آنجا که شکسته است ، چنین آبی نیست
یک دهان برای بهار واژگان کافی است
برای همهی سرودها و افسوسها
اما آسمان برای میلیونها ستاره ، کوچک است
از این رو به پهنهی چشمان تو و رازهای دوگانهی آن نیازمندند
آیا چشمان تو در این پهنهی بنفش روشن
که حشرات ، عشقهای خشن خود را تباه میکنند ، در خود آذرخشهایی نهان میدارد ؟
من در تور رگباری از شهابها گرفتار آمدهام
همچون دریانوردی که در ماه تمام اوت ، در دریا میمیرد
چنین رخ داد که در شامگاهی زیبا ، جهان در هم شکست
بر فراز صخرههایی که ویرانگران کشتیها به آتش کشیده بودند
و من خود به چشم خویش دیدم که بر فراز دریا میدرخشید
چشمان السا ، چشمان السا ، چشمان السا
لویی آراگون