بانوی من

بانوی‌ من‌
دلم‌ می‌خواست‌ در عصر دیگری‌ دوستت‌ می‌داشتم‌
در عصری‌ مهربان‌تر و شاعرانه‌تر
عصری‌ که‌ عطر کتاب
عطر یاس‌ْ و عطر آزادی‌ را بیشتر حس‌ می‌کرد

دلم‌ می‌خواست‌ تو را
در عصر شمع‌ دوست‌ می‌داشتم‌
در عصر هیزم‌ و بادبزن‌های‌ اسپانیایی‌
و نامه‌های‌ نوشته‌ شُده‌ با پر
و پیراهن‌های‌ تافته‌ی‌ رنگارنگ‌
نه‌ در عصر دیسکو
ماشین‌های‌ فراری‌ و شلوارهای‌ جین

دلم‌ می‌خواست‌ تو را در عصر دیگری‌ می‌دیدم‌
عصری‌ که‌ در آن‌
گنجشکان‌ ، پلیکان‌ها و پریان دریایی‌ حاکم‌ بودند
عصری‌ که‌ از آن نقاشان‌ بود
از آن موسیقی‌دان‌ها
عاشقان‌
شاعران‌
کودکان‌
و دیوانگان‌

دلم‌ می‌خواست‌ تو با من‌ بودی‌
در عصری‌ که‌ بر گل ، شعر بوریا و زن‌ ، ستم‌ نبود
ولی‌ افسوس‌
ما دیر رسیدیم‌
ما گل‌ِ عشق‌ْ را جستجو می‌کنیم‌
در عصری‌ که‌ با عشق‌ْ بیگانه‌ است‌

نزار قبانی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.