یک جام با تو خوردن ، یک عمر می پرستی

یک جام با تو خوردن ، یک عمر می پرستی
یک روز با تو بودن ، یک روزگار مستی

در بندگی عشقت ، از دست رفت کارم
ای خواجه ی زبر دست ، رحمی به زیر دستی


بر باد می توان داد ، خاک وجود ما را
تا کار ما به کویت ، بالا رود ز پستی

با مدعی ز مینا ، می در قدح نکردی
تا خون من نخوردی ، تا جان من نخستی

گفتی دهم شرابت ، از شیشه ی محبت
پیمانه ام ندادی ، پیمان من شکستی

صید ضعیف عشقم ، با پنجه ی توانا
بیمار چشم یارم ، در عین ناتوانی

با صد هزار نیرو ، دیدی فروغی آخر
از دست او نرستی ، وز بند او نجستی

فروغی بسطامی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.