چه می خواهی

دگر از جان من ای سیمین بر چه می خواهی ؟
ربوده ای دل زارم دگر چه می خواهی ؟

مریز دانه که ما خود اسیر دام تو ایم
ز صید طایر بی بال و پر چه می خواهی ؟

اثر ز ناله خونین دلان گریزان است
ز ناله ای دل خونین اثر چه می خواهی ؟

به گریه بر سر راهش فتاده بودم دوش
بخنده گفت ازین رهگذر چه می خواهی ؟

نهاده ام سر تسلیم زیر شمشیرت
بیار بر سرم ای عشق هر چه میخواهی

کنون که بی هنرانند کعبه دل خلق
چو کعبه حرمت اهل هنر چه می خواهی ؟

به غیر آن که بیفتد ز چشم ها چون اشک
به جلوه گاه خزف از گوهر چه می خواهی ؟

رهی چه می طلبی نظم آبدار از من ؟
به خشکسال ادب شعر تر چه می خواهی ؟

رهی معیری

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.