خدای من

خدای من
زمانی که عاشق هستیم چه بر ما چیره می شود ؟
در ژرفای وجودمان چه می گذرد ؟
چه چیز در ما می شکند ؟
چرا بدل به کودکی می شویم وقتی که عاشقیم ؟
چگونه است که قطره ای آب اقیانوسی می شود
درختان نخل بلندتر می شوند
آب دریا شیرین می شود
و خورشید الماسی درخشان بر گردن بندی جلوه می کند
زمانی که عاشق هستیم ؟

خدای من
وقتی عشق ناگهان بر ما فرود می آید
چیست این که از وجودمان رخت بر می بندد ؟
چیست این که در ما به دنیا می آید ؟
چرا مانند کودک دبستانی
ساده و بی گناه می شویم ؟
چرا زمانی که دلداده می خندد
آسمان باران یاس بر سر و رویمان می ریزد
و زمانی که او می گرید بروی زانوانمان
جهان بدل به پرنده ای ماتم زده می گردد ؟
خدا من
چگونه است که عشق ، قرن پس از قرن
مردانی را از پای درآورده ، باروهایی را فتح کرده
قدرتمندانی را به زانو افکنده
ورام شان کرده است ؟


 چگونه گیسوانِ محبوب ، بستری از طلا می شود
و لبانش شراب و انگور ؟
چگونه از میان آتش می گذریم
و شعله اش را می ستاییم ؟
چگونه زمانی که شاهانی پیروزمندیم
عاشقی درمانده می شویم ؟
چه می نامیم عشقی را که چون خنجری بر ما فرود می آید ؟
سردرد
دیوانگی ؟
چگونه به یکباره
دنیا مرغزاری می شود ، کنج دنجی می شود
وقتی عاشق هستیم ؟

خدای من
چه بر سر عقل می آید ؟
چه بر ما می رود ؟
چگونه یک لحظه آرزو به سالیان بدل می شود
و ناگهان عشق یقین می شود ؟
چگونه هفته های سال از هم می گسلند ؟
عشق چگونه فصل ها را نابود می کند
تا تابستان در زمستان سر برسد
و گل سرخ در باغ آسمان شکوفه زند
وقتی که عاشق هستیم ؟

خدای من
چگونه تسلیم عشق می شویم و کلید رازخانه را تقدیمش می کنیم ؟
بر آن شمع می بریم و عطر زعفران ؟
چگونه است این که بر پایش می افتیم و بخشش می طلبیم
بر سرزمینش وارد می شویم دست بسته
و تسلیم بر هر آنچه او روا می دارد ؟
 
خدای من
ما را همیشه عاشق کن

نزار قبانی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.