وقت دلتنگی

هر شب وقت دلتنگی
من و تو تمام کافه های شهر را قرق می کنیم
تو جام می شوی

من ازعشق تو می جوشم و شراب می شوم

من تن می شوم ، تو جان من می شوی
دست در گردن هم
ترانه های مشترکمان را از صدای یا کریم های پشت پنجره
تا نوای زنجره های ایوان آن خانه قدیمی
میخوانیم و می خندیم
می خندیم و گریه می کنیم
تو می افتی من دست ترا می گیرم
من می افتم و تو مرا تلو تلو خوران گیج گیج
مثل شیشه ای در دست سلامت به خانه می رسانی
و من حرصم میگیرد که چرا گزمه های شهر
ما را به جرم بد مستی حد نمی زنند
آنها عاشقی را که هرشب خیابان را
با سایه اش گز می کند کاری ندا رند


نسرین بهجتی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.