به خاطر تو

 به خاطر تو
در باغهای سرشار از گلهای شکوفنده
من
از رایحه بهار زجر می کشم

چهره ات را از یاد برده ام
دیگر دستانت را به خاطر ندارم
راستی  چگونه لبانت مرا می نواخت ؟

به خاطر تو
پیکره های سپید پارک را دوست دارم
پیکره های سپیدی که
نه صدایی دارند
نه چیزی می بیننند

صدایت را فراموش کرده ام
صدای شادت را
چشمانت را از یاد برده ام

 

 با خاطرات مبهمم از تو
چنان آمیخته ام
که گلی با عطرش
می زیم
با دردی چونان زخم
اگر بر من دست کشی
بی شک آسیبی ترمیم ناپذیر خواهیم زد

نوازشهایت مرا در بر می گیرد
چونان چون پیچکهای بالارونده بر دیوارهای افسردگی

من عشقت را فراموش کرده ام
اما هنوز
پشت هر پنجره ای
چون تصویری گذرا
می بینمت

به خاطر تو
عطر سنگین تابستان
عذابم می دهد
به خاطر تو
دیگر بار
به جستجوی آرزوهای خفته بر می آیم
شهابها
سنگهای آسمانی

پابلو نرودا

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.