کلمات بی رویا

می‌خواستم چشم‌های ترا ببوسم
تو نبودی ، باران بود
رو به آسمانِ بلندِ پُر گفت‌وگو گفتم
تو ندیدیش ؟

و چیزی ، صدایی
صدایی شبیهِ صدای آدمی آمد
گفت : نامش را بگو تا
جست‌وجو کنیم

نفهمیدم چه شد که باز
یکهو و بی‌هوا ، هوای تو کردم
دیدم دارد ترانه‌ای به یادم می‌آید
گفتم : شوخی کردم به خدا
می‌خواستم صورتم از لمسِ لذیذِ باران
فقط خیسِ گریه شود
ورنه کدام چشم
کدام بوسه
کدام گفت‌وگو ؟
من هرگز هیچ میلی
به پنهان کردنِ کلماتِ بی‌رویا نداشته ام

سیدعلی صالحی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.