تا تو بیایی

تا تو بیایی
دستم را به سوی رودی
دراز کردم
که می خروشید
تا تو بیایی
خاک را نگریستم
در سراسر اندوهش
و گریستم
تا تو بیایی
خورشید را نگریستم
با چشمان باز
و جهانم در سیاهی فرو رفت

بیژن جلالی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.