عیبم مکن ای دوست

عیبم مکن ای دوست اگر زار بگریم
بگذار بگیریم من و بگذار بگریم


بگذار که چون مرغ گرفتار بنالم

بگذار که چون کودک بیمار بگریم


می خوردن من بهر طرب نیست خدا را

حالی است که بی طعنه اغیار بگریم


تنها نه بحال خود از این مستی هر شب

بر حالت این مردم هشیار بگریم


برهر که در این دام مصیبت شده پابند

بر شاه و گدا، پیر وجوان ، زار بگریم


بر لاله نو سر زده از دامن هامون

بر غنچه نشکفته گلزار بگریم


زین عهد و وفائی که جهانراست هر آنکو

بگذاشته لب بر لب دلدار بگریم


این کاسه سر ها همه خاک است بفردا

بگذار که با زمزمه تار بگریم


جا دارد اگر تابصف حشر عمادا

پبوسته از این بخت نگونساز بگریم

عماد خراسانی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.