گنه کردم گناهی پر زلذت

گنه کردم گناهی پر ز لذت
در آغوشی که گرم و آتشین بود
گنه کردم میان بازوانی
که داغ و کینه جوی آهنین بود
در آن خلوتگه آرام و خاموش
نگه کردم به چشم پر ز رازش
دلم در سینه بی تابانه لرزید
ز خواهش های چشم پر نیازش
در آن خلوتگه تاریک و خاموش
پریشان در کنار او نشستم
لبش بر روی لبهایم هوس می ریخت
ز اندوه دل دیوانه رستم
فرو خواندم به گوشش قصه عشق :
ترا می خواهم ای جانانه ی من
ترا می خواهم ای آغوش جانبخش
ترا ای عاشق دیوانه ی من
هوس در دیدگانش شعله افروخت
شراب سرخ در پیمانه رقصید
تن من در میان بستر نرم
بر روی سینه اش مستانه لرزید
گنه کردم گناهی پر ز لذت
کنار پیکری لرزان و مدهوش
خداوندا که می داند چه کردم
در آن خلوتگه تاریک و خاموش

فروغ فرخ زاد

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.