شبهای بی سحر

ای سنگفرش راه که شبهای بی سحر
تک بوسه های پای مرا نوش کرده ای


ای سنگفرش راه که در تلخی سکوت

آواز گامهای مرا گوش کرده ای


هر رهگذر ز روی تو بگذشت و دور شد

جز من که سالهاست کنار تو مانده ام


بر روی سنگهای تو با پای خسته  آه

عمری بخیره پیکر خود را کشاندم


ای سنگفرش هیچ در این تیره شام ژرف

آواز آشنای کسی را شنیده ای؟


در جستجوی او به کجا تن کشم ، دگر

ای سنگفرش گم شده ام را ندیده ای ؟

نصرت رحمانی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.