ترا من زهر شیرین خوانم ای عشق

ترا من زهر شیرین خوانم ای عشق
که نامی خوشتر از اینت ندانم


وگر هر لحظه رنگی تازه گیری

به غیر از زهر شیرینت نخوانم


تو زهری زهر گرم سینه سوزی

تو شیرینی که شور هستی از تست


شراب جام خورشیدی که جان را

نشاط از تو غم از تو مستی از تست


به آسانی مرا از من ربودی

درون کوره غم آزمودی


دلت آخر به سرگردانیم سوخت

نگاهم را به زیبایی گشودی


بسی گفتند دل از عشق برگیر

که نیرنگ است و افسون است و جادوست


ولی ما دل به او بستیم و دیدیم

که او زهر است اما نوشداروست


چه غم دارم که این زهر تب آلود

تنم را در جدایی می گدازد


از آن شادم که هنگام درد

غمی شیرین دلم را می نوازد


اگر مرگم به نامردی نگیرد

مرا مهر تو در دل جاودانی است


وگر عمرم به ناکامی سراید

ترا دارم که مرگم زندگانی است

فریدون مشیری

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.