بانوی چشم قهوه ا ی من

چشم های تو آبی نیست
وگرنه حتما
در آنها غرق می شدم
سیاه نیست
وگرنه حتما درآنها
به خواب می رفتم
سبز نیست
وگرنه حتما در آنها گم می شدم
اما
نه دوست دارم غرق شوم
نه به خواب بروم
نه گم شوم
من دوست دارم
هر صبح
قله ای تازه از چشم هایت را
فتح کنم
و هر غروب
جرعه ای از آنها بنوشم
بانوی چشم قهوه ای من

محسن حسین خانی

دست پخت خدا

فقط یک بار
دست پخت خدا را چشیدم
آن هم
وقتی بود
که برای اولین بار
لب های تو را
بوسیدم

محسن حسین خانی