عشق

عشق
همین خنده های ساده توست
وقتی
با تمام غصه هایت
می خندی
تا از تمام غصه هایم
رها شوم

کیکاووس یاکیده

قلب خسته

های بانو
شوخی نکن
چشم خسته ، بسته می شود
قلب خسته
می ایستد

کیکاووس یاکیده

به تو می خندند ؟

به تو می خندند ؟
گل های آفتاب گردان ؟
نه
بر برکه خیال های دور تاکنون
حضور مواج چهره تو
بهشتی است
که تنها کولیان
بر آن آشیان می سازند
تا خاطره تلخ راه های سخت شیب گذشته
شیرین
بر چشمان تو
نقش گیرد

لبخند تو
دختر
میزبان خوابی به عمق
تمام خیال های ناخواسته است

پروانه های پنهان در ابرهای بازدمت
زیبا دختر کولی
گل های زمین را به نطفه ی بهشت
بارور می کنند
و تعجب حضور هزاران فرشته را بر سطح برکه ای
در چشم اسب کولی خواب
طرح می زنند

پشت دستان تو پرندگان بسیار مرده اند
با بهترین آوازهایشان
برای تو

نه ، نه
نه
آفتاب گردان ها نمی خندند
لبخند می زنند

گوشواره های تو
مروارید های سیاه ملیله دوزی شده اند
پیشکش بی رویا زندگی کردگان ساکن دوزخ
به رویایی ترین گوش ها
تو را پلک بر هم زدنی کافیست
تا تمام آفتاب گردان ها
تا مسافران خسته ی در خواب بر برکه
چون برگ های سرخ با باد
دور و
دورتر شوند

نه
دختر
نه
تمام آفتاب گردان ها
به تو
تنها
به تو
لبخند می زنند

کیکاووس یاکیده

نشان تو را

در میان راه
از
پنهان در مویی و ریشی بلند
با دستانی به شکل شاخه
نشان تو را گرفتم
گفت:
آن جا که شعر از رفتن می ایستد
او آغاز می شود

کیکاووس یاکیده

حسرت دیدار تو

همیشه منتظرت هستم
خیال می کنم پشت در ایستاده ای و در میزنی
اینقدر این در کهنه را باز و بسته کرده ام که لولایش شکسته است
لولای شکسته در را عوض میکنم
انگار کسی در میزند
در را باز می کنم و در خیالم تو را می بینم که پشت در ایستاده ای
می گویم
بانو خوش آمدی
ولی تو نیستی
پشت در تنهاییست
در را می بندم و باز دوباره باز میکنم
ولی هنوز هم نیستی
اینقدر باز میکنم و می بندم که لولای در دوباره می شکند
کاش می آمدی
می دانم چشم خسته ام بسته خواهد شد
قلبم خسته ام خواهد ایستاد
ولی تو نخواهی آمد
بانو
بانو
بانو جان
تا آخر عمر فقط همین خواهد بود
من و در و لولای شکسته
و حسرت دیدار تو
فقط همین

کیکاووس یاکیده

راز چشمان تو

تمام پروانه‌ها قاصدک بودند
به هر قاصدکی
راز چشمان تو را گفتم
پروانه شد
تمام پروانه‌ها
ادای چشمان تو را
در می‌آورند
چون بغض مرا دوست دارند

کیکاووس یاکیده

هر شب که می خوابم

هر شب که می خوابم
می گویم
صبح که آمدی با شاخه ای گل سرخ
وانمود می کنم
هیچ دلتنگ نبودم
صبح که بیدار می شوم
می گویم
شب با چمدانی بزرگ می آید
و دیگر
نمی رود

کیکاووس یاکیده

تنها منتظرم

باران که می بارد
تمام کوچه های شهر
پر از فریاد من است
که می گویم
من تنها نیستم
تنها منتظرم
تنها

کیکاووس یاکیده

پیچک نگاه

پیچــک نگــاهــم
دزدانــه تــا پشــت پنجــره ی
اتــاق تــو بــالا آمــده
بــه کجــا خیــره شــده‌ای ؟
بــاران کــه بگیــرد
تمــام پنجــره
پــر از پیچــک خــواهــد بــود

کیکاووس یاکیده

حواسمان

ای بانو
بیا حواسمان را پرت کنیم
مال هرکس دورتر افتاد
عاشق تر است

اول خودم
حواسم را بده تا پرت کنم

کیکاووس یاکیده

از دور دیدن

هر که را از دور می بینم
گلویم خشک می شود
می ترسم نکند
این بار
اشتباه نگرفته باشم
بانو
من به دنبال تو می آیم
تو هم از من بگریز
بگذار
دیرتر بمیرم

کیکاووس یاکیده

دزدیدن نگاه تو

چقدر دزدیدنِ نگاه تو
از چشمان تو
لذت بخش است
گویی تیله ای
از چشمم به دلم می افتد
بانو
با مردی که تیله های
بسیار دارد
می آیی ؟

کیکاووس یاکیده

دوباره عاشقت شوم

زمستان آمده است
خسته ام
می خوابم
بهار که آمد
پیله ام را می شکافم
تا با پرهای خیس
دوباره
عاشقت شوم

کیکاووس یاکیده