گفته اى فراموشم کن

گفته اى فراموشم کن
اما این
غیر ممکن ست
زیرا براى فراموش کردن ات
اول باید تو را به یاد بیاورم

جمال ثریا
مترجم : سیامک تقی زاده

هربار که هوای رفتن به سرم می زند

هربار که هوای رفتن به سرم می زند
می روم
در گوشه ای تنها می نشینم

تا این سودا از خیالم بگذرد

می دانم اگر بروم

هرگز به اینجا بازنخواهم گشت


جمال ثریا

مترجم : سیامک تقی زاده

میان من و تنهایی ام

میان من و تنهایی ام
ابتدا
دستان تو بود
سپس درب ها تا به آخر
گشوده شدند
سپس صورت ات
چشم ها و لب هایت
و بعد تمام ِ تو
پشت سر هم آمدند

میان من و تو
حصاری از جسارت تنیده شد
تو
شرمساری ت را از تن ات
بیرون آورده و
به دیوار آویختی
من هم تمام قانون ها را
روی میز گذاشتم

آری
همه چیز ابتدا این گونه آغاز شد

جمال ثریا
مترجم : سیامک تقی زاده

هوایم داشت رفته رفته خراب تر می شد

هوایم داشت
رفته رفته
خراب تر می شد

و اشک
در چشمانم
بیشتر بیشتر

به گمانم
شباهنگام
چیزی شبیه به تو
درونم
شروع به باریدن کرده بود

جمال ثریا
مترجم : سیامک تقی زاده

تو عشق بودی

تو عشق بودی
این را
از بوی تن ات فهمیدم
شاید هم خیلی دیر
به تو رسیدم
خیلی دیر

اما مگر قانون
این نبود
که هر آنچه دیر می آید
عاقبت روزی به خانه ی ما
خواهد رسید ؟

عادت کرده ایم
به نداشتن ها
و شاید به اندوه

آری
تو عشق بودی
این را
از رفتن ات فهمیدم

وگرنه
استانبول
هرگز این چنین
سرسنگین نبود

جمال ثریا
مترجم : سیامک تقی زاده

از دور تو را دوست دارم

از دور تو را دوست دارم
بی هیچ عطری
آغـوشی
لمسی
و یا حتی بوسه‌ای
تنها
دوستت دارم
از دور

جمال ثریا