ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
آنقدر خلافِ موج
شنا خواهم کرد
تا رودخانه
مسیرش را عوض کند
یا غرق شوم
در خوابی
که برای تو دیدهام
شهاب مقربین
من قدیمی بودم
پلی
با سی و سه چشمِ گریان
وقتی از من میگذشتی
قصری آتش گرفته
که ویرانیاش را تماشا کردی و رفتی
مقبرهی پادشاهان
که هُرم سینهی بردهها هنوز
درونش زبانه میکشد
دیواری
چینخورده دور خودم
کناره جادهی مفروش پروانههای مرده
افسوس
حتی نسیم بال پروانهای میتوانست
به حالم بیاورد
من قدیمی بودم
تو فردا
از من که میگذری
از حالم چه میدانی ؟
شهاب مقربین
رویاها نیز پیر میشوند
اما کشان کشان و پیوسته
پیش میآیند
پا به پای من
که از دیرباز
دست در دستشان داشتهام
از ما کدام یک پیشتر از پای خواهیم افتاد
رویاها
که سایهام میانگارند ؟
یا من
که واقعیتشان پنداشتهام ؟
شهاب مقربین
میخواستم دنیا را عوض کنم
دنیا عوض شد
اما کار من نبود
میخواستم انسان را دگرگون کنم
انسانها دگرگون شدند
نه آنگونه که من میخواستم
حالا دیگر
فقط می خواهم
تو را نگه دارم
همان گونه که بودی
بی هیچ تغییری
پیچیده در رویاهای کاغذیام
و تو
می دانم
عوض نخواهی شد
همان گونه که بودی گریزپا
پر طغیان و تغیر
ویران گر
رودخانهی آتش
شهاب مقربین
برفی که میبارید من بودم
تو را احاطه کردم
در بَرَت گرفتم
گونههایت را نوازش کردم
شانههایت را بوسیدم
و پاره پاره ریختم
پیشِ پای تو
بر من پا گذاشتی
کوبیدهتر سختتر محکمتر شدم
تابیدی به من
آب شدم
شهاب مقربین
کسی مدام به در می کوید
اینجا
رویای مردی مرده زندگی می کند
و رویاها
در را به روی کسی باز نمی کنند
شهاب مقربین
اعتراف میکنم
هرچه کردم اشتباه بود
هرچه گفتم اشتباه بود
هرچه دیدم اشتباه بود
درختها سبز نبودند
سربی بودند
آسمان را نشانه گرفته بودند
اعتراف میکنم
خواب دیدنام اشتباه بود
بیدارشدنام اشتباه بود
آنها رویاهای مخملی بودند
کابوسها را نمیدیدم
اعتراف میکنم
سکوت کردنام اشتباه بود
فریاد کشیدنام اشتباه بود
گوش تا گوش آسمان سنگین بود
از دریایی واژگون
و تازیانهای که برق میزد
خیرگی چشمم بود
اعتراف میکنم
هرجا رفتم اشتباه بود
برگشتنام اشتباه بود
تنها مردنام اشتباه نیست
اگر برگشتم
دوباره اشتباه میکنم
همه چیز اعتراف بود
ببخشید
دوباره اعتراف میکنم
همه چیز اشتباه بود
ببخشید
دوباره اشتباه میکنم
شهاب مقربین
همهی کلمات
معنای تو را میدهند
مثل گلها همه
که بوی تو را پراکندهاند
سکوت کردهام
که فراموشت کنم
اما مدام
مثل زنبوری سرگردان
رانده از کندویش
دورِ گلم میگردم
شهاب مقربین
جوانیام
گوشهی آغوش تو بود
لحظهای صبر اگر میکردی
پیدایش میکردم
آغوشت را باز کردی
برای رفتنام
شاید حق با تو بود
من دیر شده بودم
شهاب مقربین
دنبال یک کلمه می گردم
یک کلمه ی خاموش
مانند یک بوسه
که جمع کند همه ی کلمات را
روی لب های تو
شهاب مقربین
گاهی باید از خانه گریخت
به کوچه
خیابان
پارک
و در خود فرو رفت
گاهی باید از خود گریخت
به جادههای مهآلود
خانههای موهوم
خیال او
که تو را از خود کردهاست
که تو را بی خود کردهاست
گاهی باید از او گریخت
به کجا ؟
شهاب مقربین
این همه شعر نوشتم
آن چه می خواستم نشد
زمزمه کردم ، ورد خواندم ، فریاد کشیدم
نشد آن چه می خواستم
پاره کردم ، آتش زدم ، دوباره نوشتم
نشد
تو چیز دیگری بودی
بگو تو را که نوشت
که سرنوشت مرا
کاغذی سیاه کرد
شهاب مقربین
نشانیات را تنها من میدانم
حک شده بر سینهی من
که چون کتیبهای کهن بر سینهی کوه
پا برجا ماندهام
بادها هر روز
نوشتههای مرا میخوانند و
پیدایت میکنند
بر تو میوزند و میگذرند
تنها من
چون کتیبهای کهن
بر سینهی کوه
جا ماندهام
شهاب مقربین
نمیخواستم این عشق را فاش کنم
نمیخواستم
ناگاه به خود آمدم دیدم
همهی کلمات
راز مرا میدانند
این است که هر چه مینویسم
عاشقانهای برای تو میشود
شهاب مقربین
دریا عمیق است
تنهایی عمیقتر
دستت را بده
با هم دست و پا بزنیم
پیش از آن که غرق شویم
شهاب مقربین
بیا باز فریب بخوریم
تو فریب حرف های مرا و
من فریب نگاه تو را
مگر زندگی چه می خواهد به ما بدهد
که تو از من چشم برداری و
من نگویم
که دوستت دارم
شهاب مقربین