تو اگر بخواهی

تو اگر بخواهی
زندگی
آغوشِ دوست داشتنی‌ی خواهد شد
 
تو اگر بخواهی
دست می کشم از مرگ
و هر آنچه را که برایم مانده است
در آغوش می کشم
 
به اندازه ی چهارده ساعت پرواز
به اندازه ی همه ی روزهای طولانیِ اینجا
دلم به اندازه ی تمام حسرت هام
تنگت است
 
به عکس های دو نفره مان نگاه می کنم
حالا
دلم برای خودم تنگ می شود
 
روزهایی که بیشتر می خندیدم
روزهایی که اتاق هوای بیشتری داشت
روزهایی که تو را داشتم

سیدمحمد مرکبیان

ماندن و نماندن

لباس های بی شماری دارد ماندن
نماندن اما
وصله وصله مرگ
بر تن دوخته است

بینِ ماندن و نماندن ات
پوست تنت
بهترین لباس ات بود

سیدمحمد مرکبیان

تکراری ترین حضور

این که باید
فراموش ات می کردم را هم
فراموش کردم
تو تکراری ترین حضور روزگار منی
و من عجیب
به آغوش تو
از آن سوی فاصله ها
خو گرفته ام

سید محمد مرکبیان

با دلت مرا بخوانی

همه ی این ها برای توست
تا لبخندی بزنی
و من
آرام بگیرم

ساز دست هایم را کوک کرده ام
تو را می شناسند
مگر می شود
خاطره باشد و تو نباشی  ؟

کافی ست
نه با چشم
با دل ات
من را بخوانی

سیدمحمد مرکبیان