امیدوارم که در قلب تو باشم

بیرون پناهگاهت می مانم و درون را نگاه می کنم
درحالیکه در اطرافم

 از هر سو بمب می ریزند

تو در داخل پناهگاهت

چقدر سرحال و در امان و خوشحال بنظر می آیی

آیا گفته بودم که من به این چیزها توجه می کنم ؟
آیا گفته بودم که چه شگفت آور هستی

و چقدر ناراحتم که از هم جدا شده ایم ؟

عزیزم ، من بیرون پناهگاه تو ایستاده ام
اما امیدوارم که در قلب تو باشم 

شل سیلور استاین

همیشه کسانی در اتاق کناری هستند

همیشه کسی در اتاق کناری هست
که کنار دیوار فال‌گوش می‌ایستد

همیشه کسانی در اتاق کناری هستند
کسانی در حیرت این‌که شما آن‌جا بدون آن‌ها
چه‌ می‌کنید

همیشه کسی در اتاق کناری هست
کسی که فکر می‌کند شما به کس دیگری فکر می‌کنید
یا کسی که فکر می‌کند برای شما هیچ‌کس اهمیت ندارد
به‌جز خودتان در آن اتاق دیگر

همیشه کسانی در اتاق کناری هستند
کسانی که دیگر برای‌شان مهم نیستید
به‌همان اندازه که قبلن برای‌شان مهم بودید

همیشه کسی در اتاق کناری هست
کسی که عصبی می‌شود وقتی شما چیزی را پرت می‌کنید
یا کسی که از سرفه‌کردن شما ناراحت می‌شود

همیشه کسی در اتاق کناری هست
که وانمود می‌کند
درحال خواندن کتاب است

همیشه کسی در اتاق کناری هست
که برای ساعت‌ها با تلفن حرف می‌زند

همیشه کسی در اتاق کناری هست
و شما کاملن به‌خاطر نمی‌آورید کیست
و شگفت‌زده می‌شوید وقتی او سروصدایی می‌کند
و یا از پله‌ها پایین می‌رود برای رفتن به دست‌شویی

اما همیشه هم کسی در اتاق کناری نیست
چون گاهی اتاق دیگری در کار نیست
و اگر اتاق دیگری نباشد
گاهی اصلن کس دیگری در کار نیست

چارلز بوکوفسکی

غریبه ها شاید باور نکنید

غریبه ها
شاید باور نکنید
اما آدم هایی پیدا می شوند
که بی هیچ غمی
یا اضطرابی
زندگی می کنند
خوب می پوشند
خوب می خورند
خوب می خوابند
از زندگی خانوادگی لذت می برند
گاهی غمگین می شوند
ولی
خم به ابرو نمی آورند
و غالبا حالشان خوب است
و موقع مردن
آسان می میرند
معمولا در خواب
لب چشمه

چارلز بوکوفسکی

زمانی از آن تو باشم

اگر نمی توانم همیشه مال تو باشم
اجازه بده گاهی ، زمانی از آن تو باشم
واگر نمی توانم گاهی ، زمانی از آن تو باشم
بگذار هر وقت که تو می گویی ، کنار تو باشم
اگر نمی توانم عشق راستین تو باشم
بگذار باعث سرگرمی تو باشم
اگر نمی توانم دوست خوب و پاک تو باشم
اجازه بده دوست پست و کثیف تو باشم
اما مرا اینطوری ترک نکن
بگذار دست کم چیزی باشم

شل سیلور استاین

دستم به خورشید نمی رسد

نمی توانم به ابرها دست بزنم ،به خورشید نرسیده ام
هیچ گاه کاری که تو می خواستی را انجام نداده ام
دستم را تا جایی که می توانستم دراز کردم
انگار من آن نیستم که تو می خواهی
برای اینکه نمی توانم به ابرها دست بزنم یا به خورشید برسم
نه ، نمی توانم ابرها را لمس کنم یا به خورشید برسم
نمی توانم به عمق افکارت راه یابم و خواست های تو را حدس بزنم
برای یافتن آنچه تو در رویا در پی آنی ، کاری از من بر نمی آید
می گویی آغوشت باز است
اما خدا می داند برای چه کسی
نمی توانم فکرت را بخوانم یا با رویاهای تو باشم
نمی توانم رویاهایت را پی گیرم یا به افکارت پی ببرم

دلم می خواهد کسی را بیابی تا بتواند کارهای ناتمام مرا به انجام برساند
راهی را که من نیافتم او بیابد و برای تو دنیای بهتر بسازد
کاش کسی را بیابی ، کسی که بی پروا باشد و بر تو غلبه کند
اندیشه هایت را که همواره در حال تغییر است به سمتی هدایت کند
و روح تو را که همواره در پرواز است آزاد سازد
اما من نمی توانم ، نمی توانم
نمی توانم زمان را به عقب برگردانم تا دوباره به شانزده سالگی پا بگذاری
نمی توانم زمین های بی حاصلت را دوباره سبز کنم
نمی توانم با دیگر درباره ی آن چه قرار بود چنان باشد و اکنون چنان نیست حرف بزنم
نمی توانم زمان را به عقب برگردانم و تو را به روزگار جوانیت
نمی توانم زمان را به عقب بر گردانم و تو را جوان کنم

پس با من وداع کن و به پشت سرت نگاه نکن
هر چند در کنار تو روزهای خوشی را پشت سر گذاشتم
افسوس ! من آن نیستم که بتواند با تو سر کند
اگر کسی از حال و روز من پرسید ، بگو زمانی با من بود
اما هیچ گاه دستش به ابرها و به خورشید نرسید
نمی توانم به ابرها دست بزنم یا به خورشید برسم

شل سیلور استاین

شاید باور نکنی

شاید باور نکنی 
ولی آدم هائی هستند 
که زندگیشان 
بی کمترین رنج و پریشانی 
می گذرد
خوب لباس می پوشند
خوب می خورند
خوب می خوابند 
از زندگی خانوادگی شان راضی اند
البته بعضی وقتها غمگین می شوند
ولی اثری بر زندگی شان نمی گذارد 
همیشه حال شان خوب است 
و مرگ شان
مرگی است راحت در میانه ی خواب 

شاید باور نکنی
ولی این جور آدمها وجود دارند
ولی من از آن ها نیستم
نه ، من هرگز از آن ها نیستم
من حتی هیچ نوع نزدیکی به زندگی آن ها ندارم
ولی آن ها آن جایند 
و من اینجا

چارلز بوکوفسکی

نمی خواهم بجنگم

نمی خواهم بجنگم
تو را می خواهم
تنگ در آغوش گیرم
نمی خواهم بجنگم
می خواهم بازی دیگری کنم که در آن
به جای جنگیدن
همدیگر را در آغوش می فشارند
و می توان غلتان
بر قالیچه یی خندید
و می توان هم را بوسید
و بغل زد
آن جایی که انگار
همه پیروزند

شل سیلور استاین

خورشید را می دزدم

خورشید را می دزدم
فقط برای تو
میگذارم توی جیبم
تا فردا بزنم به موهایت
فردا به تو می گویم چقدر دوستت دارم
فردا تو می فهمی
فردا تو هم مرا دوست خواهی داشت ، می دانم
آخ ... فردا
راستی چرا فردا نمی شود؟
این شب چقدر طول کشیده
چرا آفتاب نمی شود ؟
یکی نیست بگوید خورشید کدام گوری رفته ؟

شل سیلور استاین

حسابی به خودت می رسی

خب ، می بینم که حسابی به خودت می رسی
از خودت مراقبت می کنی
نیازهایت را بر آورده می کنی
خوب گوش می دی یا می خونی ، درباره رژیم غذایی

تغذیه ، خواب و سم زدایی از بدن
همین طور خریدن وسایلی که میگن به درد ورزش می خوره
و گیاهان دارویی برای تجدید قوا ، وقتی که آسیب می بینی
صابون هایی که تن را تمیز می کنن
افشانه هایی که بوی بد را از بین می برن
مایعاتی که اسید ها و حشره کش ها را خنثی می کنن
اضافه وزن مجاز برای افزایش قدرت و اندازه عضلات
زدن آمپولهای ایمنی
و خوردن قرص های نیرو زا
اما یادت باشه که بعد از همه اینها
بالاخره قصه به پایان می رسه

می تونی سیگار رو ترک کنی ، اما آخر می میری
دور مواد را خط بکشی ، اما آخر می میری
خود را از خوردن غذاهای چرب و سرخ کردنی منع کنی
و در سلامت کامل باشی ، اما باز می میری
می گساری هم که نکنی ، باز می میری
دورکارهای خلاف رو خط بکشی ، باز می میری
از نوشیدن قهوه صرف نظر کنی و کیفور نشی
باز می میری ، آخرش می میری
بالاخره می میری ، دست آخر می میری
آخرش می میری 

ادامه مطلب ...

اولین بار آخرین بار

اولین بـار
کــه بـخواهم بگویمت دوستت دارم
خیلی سخت است
تب میکنم ، عرق می کنم ، می لرزم
جان می دهم هزار بار
می میرم و زنده می شوم پیش چشمهای تو
تا بگویم دوستت دارم

اولین بـار
کــه بـخواهم بگویمت دوستت دارم
خیلی سخت است
اما آخرین بـار آن از همیشه سـخـت تر است
و امـروز می خواهـم بـرای آخریـن بـار بگویـم دوستت دارم
و بـعد راهم را بگیرم و بروم
چون تازه فهمیدم
تو هرگز دوستم نـداشتی

شل سیلور استاین

تنهایی

باید باور کنیم
تنهایی
تلخ‌ترین بلای بودن نیست
چیزهای بدتری هم هست
روزهای خسته‌ای
که در خلوت خانه پیر می‌شوی
و سال‌هایی
که ثانیه به ثانیه از سر گذشته است
تازه
تازه پی می‌بریم
که تنهایی
تلخ‌ترین بلای بودن نیست
چیزهای بدتری هم هست
دیر آمدن
دیر آمدن

چارلز بوکوفسکی

از وقتی که عاشق شدم

از وقتی که عاشق شدم
فرصت بیشتری پیدا کردم برای این که پرواز کنم
فرصت بیشتری برای این که پرواز کنم و بعد زمین بخورم
و این عالی است
هر کسی شانس پرواز کردن و به زمین خوردن را ندارد
تو این شانس رو به من بخشیدی
متشکرم

شل سیلور استاین

از هم دور نیستیم

یاد می گیرم که تو چه هستی
تو یک دریای طوفانی هستی
تو هم یاد بگیر من چه هستم
من یک مرغ دریایی هستم
می بینی
خیلی از هم دور نیستیم

شل سیلور استاین

شبیه همدیگر نیستیم

من خوشحالم که خودم هستم
زیرا من شبیه تو نیستم
تو هم خوشحال باش که خودت هستی
چون اصلا ً شبیه من نیستی
برای همین است که ما می توانیم با هم دوست باشیم
و چه خوب است دوستی دو تا آدم مثل ما
که اصلا ً شبیه هم نیستند
اما همدیگر را دوست دارند

شل سیلور استاین

عشق و وفاداری

وقتی چمدانش را به قصد رفتن بست
نگفتم : عزیزم این کار را نکن
نگفتم : برگرد و یک بار دیگر به من فرصت بده

وقتی پرسید دوستش دارم یا نه ؟
رویم را برگرداندم

حالا او رفته ، و من
تمام چیزهایی را که نگفتم ، می شنوم
نگفتم : عزیزم متاسفم ، چون من هم مقصر بودم
نگفتم : اختلاف ها را کنار بگذاریم
چون تمام آنچه می خواهیم عشق و وفاداری و مهلت است

گفتم : اگر راهت را انتخاب کرده ای
من آن را سد نخواهم کرد

حالا او رفته و من
تمام چیزهایی را که نگفتم ، می شنوم
او را در آغوش نگرفتم و اشک هایش را پاک نکردم
نگفتم : اگر تو نباشی  ، زندگی ام بی معنی خواهد بود
فکر می کردم از تمامی آن بازی ها خلاص خواهم شد

اما حالا تنها کاری که می کنم
گوش دادن به چیز هایی است که نگفتم

نگفتم : بارانی ات را درآر
قهوه درست می کنم و با هم حرف می زنیم
نگفتم : جاده ی بیرون خانه
طولانی و خلوت و بی انتهاست

گفتم : خدانگهدار موفق باشی
خدا به همراهت
او رفت
و مرا تنها گذاشت
تا با تمام چیزهایی که نگفتم ، زندگی کنم

شل سیلور استاین

من نبودم

من نبودم
کسی در خانه ات را کوبید
من نبودم
کسی که به تو سلام داد
من نبودم
کسی که سالها عاشق تو بود
و هر کجا که می رفتی
دنبالت می کرد

دروغ گفتم
من بودم
من همان بودم که تو هیچ وقت نخواستی ببینی
با این حال
آری ، من بودم که عاشق تو بودم
هنوز هم عاشقت هستم
حالا این را با صدای بلند فریاد می زنم

و تو گریه می کنی و می گویی
چرا این را زودتر نگفتی ؟

شل سیلور استاین