فریب

شاید شایسته عشق تو نباشم
مرا ملامت مکن
تو امید ها و آرزوهایم را
به فریب پاسخ گفتی
و هماره خواهم گفت ظلم روا داشتی ام
نمی خواهم بگویم چون مار حیله گری
تو تنها بیشتر وقتها
دلت را به عشق ها و خاطره های تازه می سپاری
دلت را که مجذوب لحظه هاست
و محبوب های بسیار دارد
هنوز قلبت به تمامی در گرو کسی نیست
اما این نمی تواند تسلای خاطرم باشد
آن روزهای که عاشق هم بودیم
می شد از سرنوشت راضی باشم
عاقبت روزی بوسه وداع را
از لبان مهربانت ستاندم
اما در این گرمای سوزان
و در این اسارت بیابان های بی آب
قطره ها ، عطشم را فرو نمی نشاند
باشد که باز چیزی بیابی
که از دست دادنش نهراساندت
اما یک زن
نمی تواند عاشقی همچون من را
به فراموشی سپارد
و در سعادتمندانه ترین لحظه ها نیز
خاطره ها عذابت می دهند
و حس ندامت ازارت می کند
و آن هنگام که جهان فرومایه
نام مرا به سخره گیرد و نفرینم کند
تو در تلاشی که حامیم باشی
تا در این ترحم جنایت بار
اسیر فریبی دوباره نشوی

میخائیل یوریویچ لرمانتف
مترجم : زهرا محمدی

نظرات 1 + ارسال نظر
فرزانه جمعه 17 آذر 1396 ساعت 22:59

سلام و عرض ادب احمد عزیز. امیدوارم احوالتون خوب باشه. اشعار جدید بسیار زیبا هستند. مثل همیشه تنوع اشعار و حسن انتخاب شما دست در دست هم داده اند تا هر رهگذری از خواندن این گلچین دلنشین لذت ببرد. درود بر شما دوست گرامی.

سلام و روز به خیر بانو فرزانه عزیز . خدا را شکر به دعای خیر دوستان خوب هستم . خیلی ممنون که همچنان پیگیر مطالب وبلاگم هستید و برای خواندن شان وقت میگذارید و از اینکه انتخاب های مرا دوست داشتید خیلی خوشحال هستم . امیدوارم که شما نیز در کنار خانواده محترم تان همواره شاد و سلامت باشید
با مهر
احمد

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.