پادشاهی از عشق

دیشب پادشاهی مهمانم بود
تمام جهانم را پیشکش حضورش کردم
سرزمین اندامم را
مزارع گیسوانم را
دریای چشمانم را
همه را به او تقدیم کردم
او با لشکری از لبانش آمده بود
ومن خودم را تسلیم مهمانی کردم
که پادشاه بزرگی ازعشق بود

سهام الشعشاع
مترجم : بابک شاکر

نظرات 1 + ارسال نظر
منیره احمدی چهارشنبه 18 اسفند 1395 ساعت 18:36

” سعادت آباد “



از میدان کاج
تا چهارراه سرو را پوشانده است
برف بر چشم انداز نگاه من می بارد
تا برج میلاد
که از همه ی سروها و کاجها قدبلندتر است
و مثل یک آدم بلاتکلیف
در سرمای این همه برف
یخ زده است!
دربند، شانه هایش را می تکاند
و برف قل می خورد
و از میدان بهمن می گذرد
تا بهشت زهرا
که به سپیدی می زند….

پارویت را بردار
که زیر این همه برف
رویاهای بسیاری مدفون شده است

#شهاب_گودرزی

از این فصل که عبور کنی
کمی آن طرف تر از
پل خیال
می رسی به دست هایم
پشت آن پلک های شب زده
یک روشنا برایت گذاشته ام
سر دو راهی خیال
از شب که عبور کنی
می رسی
به طلوع چشم هایم
ببین چقدر نزدیکم
اگر بیایی
ببین چقدر رسیدن
منتظر آمدن توست
عبور کن عشق من
از این فصل تنهایی
بیا به سمت رسیدن
دروازه ی آرزوهایم را
برای آمدنت
باز گذاشته ام

علیرضا اسفندیاری


ممنونم از حضور صمیمانه تون و شعر بسیار زیبایی که نوشتید خانم احمدی عزیز
مانا باشید
با مهر
احمد

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.