در آغوش تو

در آغوش تو باد می وزید
ستاره سوسو می زد
ماه می تابید
در آغوش تو
رودخانه ها جریانی عمیق داشتند
دریاها می خروشیدند
زمین می چرخید
در آغوش تو
همه چیز بود
اما عشق حرکتی نداشت
 
لورکا سبیتی حیدر
ترجمه : بابک شاکر

نظرات 2 + ارسال نظر
سه نقطه های دلم ... چهارشنبه 28 بهمن 1394 ساعت 16:48 http://noghtehchinhayedelam.blogfa.com/


...............................................
هر دو تنها بو دند !
آنکه آغوش می گرفت
تنها تر ...
حمید جدیدی

کمتر بتاز
دل است
جنگ که نیست

افشین صالحی


مرسی از لطف و محبت تون دوست گرامی
مانا باشید
با مهر
احمد

نیلوفر دوشنبه 26 بهمن 1394 ساعت 17:45

میشود به خواب های روشن پناه برد ،رویا دید، سپید شد وقتی که دلمان گرفته ست
یا بهتر میشود به آدمهای روشن نزدیک شد ، حرف زد ، گفت خندید وجهان تاریک ِعزلت را نورانی کرد
اگر آدمیان امروز نتوانستند نور ببخشند و دوری ها ، گله ها،گرفتاری ها و توقعاتشان آنقدر زیاد بود که مجال یک دم بودن را نداد ، کتابهای روشن هست ..
کتابهایی که وقتی خوانده میشوند یک چراغ در ذهن روشن میکنند
چراغی که نورش از چشم ها به بیرون میزند و پیش پارا روشن میکند ، به قلب میریزد و درون را روشن میکند ،به حواس میرسد و حافظه را روشن میکند ...
کتابهای روشن همیشه دم دست ترینند و آنقدر قوی که از آدمهای خسته و دل گرفته و تاریک ، مشعل نور بسازند ، آنقدر که هرجا بروند روشنی بخشند
کتاب های روشن دوستان خوبی هستند ...

نیلوفرثانی

سلام احمد آقای عزیز از انتخابهای دلنشینتان بسیار لذت بردم ممنونم
روزگارتان زیبا و لبریز از عشق دوست گرانقدر

یادت می آید
روزی را که عاشق شدیم؟

نشان به همان نشان که گفتم
کاسه ای زیر نیم کاسه است

- خب
از ما بعید بود این وادادگی پای دل

حالا که نیستی می دانم
دست خدا زیر این کاسه بود

باید هر از قرنی یک بار
کاسه / کوزه ی دلتنگی ش را
سر کسی بشکند و بی آبرو هم نشود

چه کاسه ای تنگ تر از عشق
چه کوزه ای نازک تر از دل
چه سری سخت تر از صبر
چه شکستنی بیصدا تر از اشک

بیا و پا در میانی کن
تو که برگردی
من که هیچ
خدا صد سال دیگر خدا میماند

امیر معصومی


سلام خانم نیلوفر عزیز
خوشحالم که انتخاب های مرا پسندید
شما همواره نسبت به من لطف داشتید
امیدوارم همواره شاد و سلامت باشید
با مهر
احمد

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.