عاشقانه مردن

درخت آخرین حرفهایش را با باد زد
ما در سکوت قدم زدیم
هر دو می دانستیم
سرنوشت انگشتانمان به هم گره خورده است
هر دو می دانستیم این عشق
زودتر از پاییز
ما را از پای درخواهد آورد

مژگان عباسلو

نظرات 1 + ارسال نظر
دلارام شنبه 17 بهمن 1394 ساعت 12:11 http://banooyebeheshteman2.blogfa.com

شاید تقصیر مادرت باشد
اینکه هرشب خوابت را
می بینم...
درخوابهایم از تو حرف میزنم
شعرهایم را به نامت کرده ام..‌.
در هرواژه ای تورا داد میزنم...
شاید تقصیر مادرت باشد
که به تو نگفته باشد
دوست داشتن
فقط بوسیدن ودر آغوش کشیدن نیست...!
شاید تقصیر مادرت باشد
که نگفته میتوان در شعر
هم تورا دوست داشت
و برایت عاشقی کرد...

حمیدعسکری

هوا بوی جدائی داشت
و ما در آخرین دیدار
به آواز قناریهای عاشق گوش میدادیم
من و تو در غروبی سرد
و با غمگین ترین آواز
که آهنگ جدائی داشت
و با دریای خون از اشک
زیکدیگر جدا گشتیم
ولی این را بدان ماهم
هزاران سال دیگر هم
فراموشت نخواهم کرد

یاشار عبدالملکی


از لطف و محبت شما سپاسگزارم دلارام عزیز
موفق باشید
با مهر
احمد

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.