راه عبادت تو کم نیست

راه عبادت تو کم نیست
با لبهایم پرستش می کنم تورا
ذکر نامت می کنم
بر لبانت بوسه می زنم
با گیسوانم پرستش می کنم تورا
روی پاهایت می ریزم
آغوشت را پنهان می کنم
به عرش می برم
به فرش می ریزیم
راه عبادت تو کم نیست برای من
با چشمانم
خیره درچشمانت ذکر می خوانم
روزی هزار بار پلکهایم را می بندم
دربیداری وخواب تورا می بینم
با هرتصویرت بپا می خیزم
این یک قیامت است
عبادت تو
من به تو ایمان دارم

نعومی شهاب نای
مترجم :  بابک شاکر

نظرات 2 + ارسال نظر
سپیده متولی سه‌شنبه 3 آذر 1394 ساعت 11:48 http://www.sepideh-motevalli.blogsky.com

این شعر شاید شعر تلخ آخرین باشد

بگذار این هـم سهم یار نازنیـــن باشد

ای یار شاید صبــــح فردا پـای یک دیوار

افتاده نعش سرخ من روی زمین باشد

بگذار پس دست تهی از حاصلم امشب

در بـــاغ لیمــو و ترنجت میوه چین باشد

تو آفریدی شعرهایم را به یک لبخند

این آفرینش لایـــق صد آفــرین باشد

من در دهان زخــــم هایــــم عشق ورزیدم

ترکیب زخم و عشق – آری – بهترین باشد

آزاده تر از ســرو بــودم در مسیـر بـــاد

شاید لج این بادها هم از همین باشد

*

حالا نشسته روبرویـــــم جوخــــه ی آتش

شاید خدا می خواست پایانم چنین باشد!

"محمدرضا حسینی مود"


..................................................
دلم
مرد می‌خواهد
نابینا
خط بریل بداند
فصل به فصل
تنم را بخواند
بازی‌های ادبی‌ام را کشف کند
دستش را بگیرم
بازو به بازو
دنیا را برایش تعریف ‌کنم
چشمش شوم
عصایش
و تمام زشتی‌ها‌ی جهان را
برای او
از قلم بیاندازم.. .
سارا محمدی اردهالی

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.