-
نامه های طولانی
یکشنبه 8 دی 1398 18:06
هان نامههایت چه طولانی و بیثمر استچرا اندک نمینویسی ، تا بسیار گفته باشی ؟چرا پُر میگوییتا نکتهی راستین را نگفته باشی ؟و چرا از من دوری نمی گزینیو از نوشتن دست باز نمیداریبا سکوتی کهبه فریاد انفجار دلماننده است ؟غاده السمانترجمه : عبدالحسین فرزاد
-
ماندن یا رفتن
یکشنبه 8 دی 1398 18:02
آدم ها یا میمانند یا میروندتو اما هیچکدامشان نیستینه آنچنان رفته که دل بسوزاندنه آنقدر ها ماندهکه خیالْ راحت کن باشددرد دارد این بلاتکلیفیترجیح میدم روزی هزار بار از رفتنت بمیرمتا اینکه ماندنتقدرِ یک در آغوش کشیدن همبه کار نیاید مریم قهرمانلو
-
آیا این عشق است ؟
یکشنبه 8 دی 1398 17:53
اگر در سرزمین عجایب زندگی می کردمبهتر از این بوددر واقعیتمن و تو با هم غریبه ایمو در رویای من ، یکرنگ و صمیمینه در واقعیت می توانم به تو نزدیک شومو نه در رویاهایم از تو دوراگر در سرزمین عجایب زندگی می کردماز این بهتر بودآیا این حس غریب ، عشق است ؟به من بگوآیا این عشق است ؟آلیسون مویت شاعر معاصر انگلیسیترجمه : چیستا...
-
زن که باشی
یکشنبه 8 دی 1398 17:43
زن که باشیباید دردهای زیادی را بی صدا دفن کنیباید بغض های زیادی را نگفته قورت دهیشهر من پر از گرگ هایی ستکه برای دریدن لحظه شماری میکنندزن که باشیچای هایت را آنقدر تلخ میخوریتا یادت بماند تنها تکیه گاه روزهای تنهاییخودت هستی و خودتزن که باشی باید حواست را جمع کنیتا مبادا به مردانگی کسی بر بخوردزن که باشیگهگاهی دلت...
-
باز یکدیگر را خواهیم دید
یکشنبه 8 دی 1398 17:36
باز یکدیگر را خواهیم دیداین باردر دریاچهتو آبمن نیلوفر آبیمرا می بریتو را می نوشمبه هم تعلق خواهیم داشتدر چشم همگانحتی ستارگانشگفت زده خواهند شداینجا دو روحبه کالبد رویاهایی بازگشتندکه آن ها را برگزیده بودند رزه اوسلندرترجمه : حدیث حسینی
-
در پس پرده بسی راز نهان می بینم
یکشنبه 8 دی 1398 17:31
در پس پرده بسی راز نهان می بینمیک جهان عشق در این کنج جهان می بینمقصه ای را که نگنجد به بیان می شنومحالتی را که نیایدبه گمان می بینمهستی از بسکه درآمیخته با رنگ و فسوندامن آلود گنه ، پیر و جوان می بینمدیده گر باز کنم ، در دل صحرای وجودتوده ای خاک و جهان خفته در آن می بینمهیچ در هیچ و شتاب است به دنبال شتابآنچه در آینه...
-
من نمی خواهم
یکشنبه 8 دی 1398 17:28
من نمی خواهمکه بوسه را بفروشندو خون را بفروشندو نسیم خریداری شودو باد را به اجاره دهندمن نمی خواهمکه گندم بسوزد و نان نایاب شودمن نمی خواهمکه در خانه ها سرما باشدو در کوچه ها ترس باشدو در چشم ها خشم باشدمن نمی خواهم کهدر میان لبخند ها دروغ در بند باشدو در گاو صندوق ها میلیون ها ثروت زندانی شده باشدو پاکان در زندان ها...
-
دانی که دلبر با دلم چون کرد و من چون کردمش
یکشنبه 8 دی 1398 17:22
دانی که دلبر با دلم چون کرد و من چون کردمشاو از جفا خون کرد و من از دیده بیرون کردمشگفتا چه شد آن دل که من از بس جفا خون کردمشگفتم که با خون جگر از دیده بیرون کردمشگفت آن بت پیمانگسل جستم ازو چون حال دلخون ویم بادا بحل کز بس جفا خون کردمشناصح که میزد لاف عقل از حسن لیلی وش بتانیک شمه بنمودم به او عاشق نه مجنون...
-
به غیر از من
یکشنبه 1 دی 1398 06:45
به نقشهها نگاه کردمخانهات در هیچیک نبودبه دانشنامهها نگاه کردمعکس تو در هیچیک نبودبه فرهنگنامهها نگاه کردمنام تو در هیچیک نبوددر آینهها به خودم نگاه کردمتو را دیدمبه غیر از من تو جایی نداشتیعزیز نسینمترجم : ابوالفضل پاشا
-
من چهرهی افسردهی رنجم
یکشنبه 1 دی 1398 06:40
من چهرهی افسردهی رنجمخاکستریِ خاکستریمرا در صدف تنت بپیچمن از اشک ونوس لرزانترماز آهِ سیارهی عشق گیراترمبه قلب من که آمدیعزیز جهانم کردیو اکنون شعلهای عریانمبه تمنای تن توشیما سبحانی
-
دوست دار غم هایت باشی
یکشنبه 1 دی 1398 06:35
سعی کن دوست دار غم هایت باشی شاید بروند به سان تمام چیزهایی که دوست داریم و می روند انیس منصور مترجم : سعید هلیچی
-
با چشم هایش
یکشنبه 1 دی 1398 06:30
امروز ساعت شش و سی و دو دقیقهی بعدازظهرنشست مقابلمبر نیمکتی سنگی در نقطهای گنگ از شهری غریبو ناگهان چند بارشلیک کرد توی سینهامآهبا چشمهایششلیک کردتوی سینه اممصطفی مستور
-
آیا مرا مجالی نیست
یکشنبه 1 دی 1398 06:25
آیا مرا مجالی نیستکه تنم را رها کنم از شیشهی عطردردم را رها کنم از تابوتهای قبیلهو گُردهام را از تختهبند ستمو صورتم را از آینههای وهمتا صدایم را نظاره کنمدر جیکجیک پرندگانبر امواج دریاو شناسنامهام را طرح زنمدر پچپچ کاغذهابر موجهای جوهر ریتا عودهمترجم : آرش افشار
-
چشم های گمشده ی تو
یکشنبه 1 دی 1398 06:20
از کجا آمده اند چشم های گمشده ی توو از کدام تاریکی گذشته اندکه این چنین روشن اندو صدای تو که میلرزد در انتهای شاخه هاو تو که دورتر هستی در آن سوی آیینه هااز کجا آمده ای که گم شدنت را می دانستماین همه آیینه را می شکنمدرخت ها را برای شنیدن صدایتصدا می کنمو چشم های گمشده ی تو همین جاستدورتر از دسترس نگاه...
-
راز زیستن
یکشنبه 1 دی 1398 06:15
بهوقت نرگسهای زردکه میدانندهدف از زیستن بالیدن استچگونه را به خاطر بسپارچرا را فراموش کنبهوقت یاسمنها که ادعا میکنندهدف از بیدار شدن ، رؤیا دیدن استچنین را به خاطر بسپارانگار را فراموش کنبهوقت گلهای سرخ که ما را اکنون و اینجابا بهشت شگفتزده میکنندآری را به خاطر بسپاراگر را فراموش کنبهوقت همه چیزهای...
-
ای یگانه ی من
یکشنبه 1 دی 1398 06:10
برویم ای یار ، ای یگانه ی من دست مرا بگیر سخن من نه از درد ایشان بود خود از دردی بودکه ایشان اند اینان دردند و بود خود رانیازمند جراحات به چرک اندر نشسته اند و چنین استکه چون با زخم و فساد و سیاهی به جنگ برخیزیکمر به کین ات استوارتر می بندند برویم ای یار ، ای یگانه ی من برویم و دریغا به همپایی این نومیدیخوف انگیزبه...
-
دیدار دوباره
یکشنبه 1 دی 1398 06:05
چند سال بعد روزی که فکرش را هم نمی کنیمتوی خیابان با هم روبرو می شویمتو از روبرو می آییهنوز با همان پرستیژ مخصوص به خودت قدم بر می داری فقط کمی جا افتاده تر شده ایقدم هایم آهسته تر می شودبه یک قدمی ام می رسی و با چشمان نافذت مرا کامل برانداز می کنیدرد کهنه ای از اعماق قلبم تیر می کشدو رعشه ای می اندازد بر استخوان...
-
رباعیات خیام
یکشنبه 1 دی 1398 06:00
ایدل تو به اسرار معما نرسیدر نکته زیرکان دانا نرسیاینجا به می لعل بهشتی می سازکانجا که بهشت است رسی یا نرسی ==========با یار چو آرمیده باشی همه عمرلذاتِ جهان چشیده باشی همه عمرهم آخِرِ کار رحلتت خواهد بودخوابی باشد که دیدهباشی همه عمر ==========ای دل چو حقیقت جهان هست مجازچندین چه بری خواری ازین رنجِ درازتن را به قضا...
-
عشق اول
شنبه 16 آذر 1398 12:27
به من بگو آیا قبل از من زنی را دوست داشتهای ؟کلمهای به من بگوکه جز من زنی آن را نشنیده باشدبه من بگوکه من عشق اولمبه من بگوکه من قرار اولمسعاد الصباح مترجم : مریم نفیسی راد
-
بگذار همه چیز آرام پیش برود
شنبه 16 آذر 1398 12:22
بگذارهمه چیز آرام پیش برودآنقدر کههیچوقت به پایان نرسیمبگذارهمه چیز آرام پیش برودتا همیشهقُلّه ای برای فتح باقی بماندبگذارهمه چیز آرام پیش برودتا فرصتی برای بازگشتن باقی نماندما هر باردنبالِ احساسمان دویده ایماین بار بگذارهمه چیز آرامپیش برودافشین یداللهی
-
یک عمر با تو
شنبه 16 آذر 1398 12:19
گمان کرده بودمبا این قلبِ بلازدهدیگر نمیتوانم دوست بدارمبه یکباره تو بر سرِ راهام قرار گرفتیآنگاه که امید به زندهگی را از دست داده بودمهمهچیز از آن لحظه آغاز شدکه خورشید را به قلبام سپردیقطره قطره امید شدیو همهشب بر قلبام باریدیدر فصلِ بهاربا نوای پرندههاچشم به بهارانی نو گشودمو با عشقات ، خود رادر آبیهای...
-
حیف اما دلبری نمیدانست
شنبه 16 آذر 1398 12:16
بعدترهاروزی اگرروی نیمکت یک پارکبا غریبه ای هم کلام شدیحرف عشق کهدرمیان آمد لبخند بزنمکثی کوتاه کن وآهی بکش و مرا چنین بیاد آورقبل ترهاآن سالهای دوریادش بخیرشاعری بودلبریز حس هزاران زنعاشق وبی قرار ودلتنگ هی ؛ بفهمی اندکی زیباشیفته و واله و شیدا حیف اما دلبری نمیدانست هستی دارایی
-
شیرینی زندگی
شنبه 16 آذر 1398 12:12
تو می توانی تلخی های چایقهوه و شراب را بنوشیمی دانی برای چه ؟چرا که دختری چون منقند روی میز زندگی توست کژال احمد مترجم : بابک صحرانورد
-
عاشق شدن
شنبه 16 آذر 1398 11:46
اگر اشتباه نکنم عاشقت شده ام اگر اشکالی ندارد بگذار عاشقت بمانم جای زیادی از زندگی ات نمیگیرمفقط لبخندت را تماشا کنم و دلم خوش باشد که خوشی تو را نسیم از همان در بسته ای آورد که دیگران رفتندچیستا یثربی
-
الزا دل من
شنبه 16 آذر 1398 11:43
الزا دلِ مناز این بیش بیتابی سزاوار نیستآرام ، آرام دلِ من ، آرامترتو باید دردهای بزرگتری را تحمل کنیاشکهایت را در پشت چشمانِ «من»در انتظار روزی بنشانکه بر غمی بزرگتر بیفشانامشانالزااگر تو را گفتند از ستارهی ناهیدنگین انگشتری خواهند ساختبپذیراگر گفتند طلوع خورشید از گریبان مغربستتو باورکنیا اگر دریای کبیر در...
-
فریاد شکسته
شنبه 16 آذر 1398 11:35
گفتم مگر به صبر فراموش من شویکی گفتم آفت خرد و خوش من شوی ؟فریاد را به سینه شکستم که خوشترستآگه به دردم از لب خاموش من شویسوزد تنم در آتش تب ای خیال اوترسم بسوزمت چو هماغوش من شویبنگر به شمع سوخته از شام تا به صبحتا باخبر ز حال شب دوش من شویای اشک ، نقش عشق وی از جان من بشویشاید ز راه لطف ، خطا پوش من شویمی نوشمت به...
-
بله حقیقت دارد
شنبه 16 آذر 1398 11:24
بله حقیقت داردخرد شدنمبه ستوه آمدنمازاین زندگیازاین دنیاحقیقت داردبله حقیقت داردنفرتماز این عشقهای دو سه روزهاز این به اصطلاح عشقهای سالاز این دوز و کلکهااز آنهایی که با ما خصومت میورزنداز آنهایی که از پشت سر خنجر میزننداز آنهایی که اینچنین به ما آتش میزننداز آنهایی که با چشم نابینا مینگرنداز مارهای فرشته...
-
اثری نماند باقی ز من اندر آرزویت
شنبه 16 آذر 1398 11:18
اثری نماند باقی ز من اندر آرزویتچه کنم که سیر دیدن نتوان رخ نکویتهمه روز گرد کویت همه شب بر آستانتغرضی جز این ندارم که نظر کنم به رویتپس ازین به دیده خواهم به طواف کویت آمدکه بسود تا به زانو قدمم به جستجویتبه وفا که در پذیری که من از پی وفایتدل خون گرفته کردم خورش سگان کویتخردو ضمیر و هوشم، دل و دیده نیز هم شدز همه...
-
پیشگویی
شنبه 9 آذر 1398 18:06
اگر پیشگو مرا بگویدکه روزی محبوب من خواهی شددیگر هیچ غزلیبرای هیچ مردی نخواهم سرودو گنگ و خاموشنیایش میکنمتا محبوبم بمانیاگر پیشگو مرا بگویدکه چهرهی ماه بلند رانوازش خواهم کرددیگر با سنگریزههای برکههابازی نمیکنممهرههای آرزوهایم رابه رشته نمیکشماگر پیشگو بگویدمکه محبوبمشاهزادهای بر اسبی از یاقوتخواهد بودکه...
-
رضایت
شنبه 9 آذر 1398 18:03
تو ساعتی تو چراغی تو بستری تو سکوتی چگونه می توانم که غایبت بدانم مگر که خفته باشی در اندوه هایت تو واژه ای تو کلامی تو بوسه ای تو سلامی چگونه می توانم که غایبت بدانم مگر که مرده باشی در نامه هایت تو یادگاری تو وسوسه ای تو گفت و گوی درونی چگونه می توانی که غایبم بدانی مگر که مرده باشم من در حافظه ات بهانه ها را مرور...