بسیار دوست‌ات دارم

بسیار دوست‌ات دارم
فراوان دوست‌ات دارم
و می‌دانم که در تبعیدگاه زندگی می‌کنم
و تو در تبعیدگاهی دیگر
و بین من و تو
باد است و ابر
رعد است و برق
آتش است و برف
و می‌دانم که رسیدن به چشمان‌ات خیالی بیش نیست
و این را می‌دانم که رسیدن به تو
خودکشی‌ست
ولی شادمانم می‌کند که خود را
برای تو تکه‌‌تکه کنم ای بانوی گران‌بها
و اگر اختیارم دهند
عشق‌ات را دوباره تکرار خواهم کرد

نزار قبانی
مترجم : سعید هلیچی

هم دردی و هم درمان

از تو شکایت برم یا که
از دلدادگی‌ام برایت شکوه کنم
که تو خود درمان و
دردم نیز از تو بوده است

لسان الدین الخطیب شاعر اندلسی
مترجم : محمد حمادی

دلتنگی

آن‌قدر
آن‌قدر
چشم به راه گذاشتی‌ام
که وابسته‌اش شدم
انتظارِ تو را

آمدی
پس از زمان‌های بسیار
دوست‌تر می‌دارم از تو اما
دل‌تنگیِ تو را

عزیز نسین
مترجم : پوریا اشتری

قلب من نقشه است

قلب من نقشه است
و همه ی جاده ها به سوی عشق یک‌طرفه
خلوت ، بی میان بُر
فقط یک طرفه
امیدوارم که عاقبت مرا پیدا کنی

الکساندرا واسیلیو
مترجم : شیرین جواهری

با او به میان توفان خواهم رفت

آن کس که باران را دوست دارد
و خانه‌اش را دوست دارد
و با نگاهی آرام به زندگی می‌نگرد
با او به میان توفان خواهم رفت
آن کس که مرا در کنار آتش درون‌اش گرم کند
و نه بهشت و نه دوزخ او را به شگفت نیاورد
و با نگاهی آرام به زندگی بنگرد
با او به میان توفان خواهم رفت

فرانسیس شاو شاعر آمریکایی
مترجم : حسین الهی قمشه‌ای

تا تو گسسته‌ای ز من ، تاب نمانده در تنم

تا تو گسسته‌ای ز من ، تاب نمانده در تنم
کیست به یاد چشم تو مست ؟ منم ، منم ، منم

دور از آن نگاه تو ، وز رخ همچو ماه تو
روز در آه و زاری‌ام ، شب به فغان و شیونم

ای که به غربت این زمان باده کشی عیان ، عیان
خون دل است در وطن ، جای شراب خوردنم

دل ز وطن بریده‌ای ، راه سفر گزیده‌ای
نیست مرا دلی چو تو ، دل نبوَد از آهنم

گرچه در آب و آتشم ، سوزم و گریم و خوشم
گر بوَدم هزارجان ، جمله فدای میهنم

چند تو خوانی‌ام که : ها ! خانه رها کن و بیا
نیست وطن لباس تن ، تا که ز خویش برکَنم

غرب، وطن نمی‌شود ، خانه من نمی‌شود
شرقِ کهن نمی‌شود ، خانه چرا دگر کنم ؟

مهر وطن سرشت من ، دوزخ آن بهشت من
روز و شبان و دم به دم ، دم ز وطن ، وطن زنم

حمید مصدق

مرا چه سود که تو عاقل باشی ؟

مرا چه سود که تو عاقل باشی ؟
زیبا باش و محزون باش
اشک بر زیبایی چهره می‌افزاید
چون رود که بر منظره
توفان گل‌ها را طراوت می‌بخشد

دوست می‌دارمت آن‌دم که نشاط
از چهره‌ی گردآلوده‌ات رخت می‌بندد
آن‌دم که غرق در کین می‌شود دل‌ات
و سایه‌ی هولناک گذشته
بر امروز تو بال می‌گستراند

دوست می‌دارمت آن دم
کز چشم فراخت
اشکی به گرمی خون می‌چکد

ای لذت آسمانی
سرود ژرف و دل‌نشین
من طالب سوز دل توام
و می‌پندارم که روشن می‌شود دلت
از مرواریدهایی که فرومی‌ریزد از دیده‌ات

شارل بودلر
مترجم : محمدرضا پارسایار

دلبرا عشق تو نه کار منست

دلبرا عشق تو نه کار منست
وین که دارم نه اختیار منست

آب چشم من آرزوی تو بود
آرزوی تو درکنار منست

آنچه ازلطف و نیکویی درتست
همه آشوب روزگار منست

تا غمت در درون سینه ماست
مرگ بیرون در انتظار منست

عشق تا چنگ در دل من زد
مطربش نالهای زار منست

شب زافغان من نمی خسبد
هر کرا خانه در جوار منست

خار تو در ره منست چو گل
پای من در ره تو خار منست

دوش سلطان حسنت از سر کبر
با خیالت که یار غار منست

سخنی در هلاک من می گفت
غم عشق تو گفت کار منست

سیف فرغانی ازسر تسلیم
با غم تو که غمگسار منست

گفت گرد من از میان برگیر
که هوا تیره از غبار منست

سیف فرغانی

ای محبوب من

ای محبوب‌ام
ای که از آن منی
آن آتش عشق همچنان در من شعله‌ور است
در درون‌ام هیچ چیزی خاموش نشده است
چیزی فراموش نشده است
چون عشق من از عشق تو نیرو می‌گیرد
و دوست داشته می‌شود
و تا وقتی زنده هستی
عشق من در دستان تو خواهد ماند
بدون آنکه ترکم کنی

پابلو نرودا
مترجم : بیتا روحی

برایت واقعیت زیبا آرزومندم

می‌گویند برایت
خواب‌های خوشی آرزومندیم
آیا کسی هم هست که به من بگوید
برایت واقعیتی زیبا آرزومندم
خواب زیبا به چه کارمان می‌آید
ما گرفتار واقعیتی دردناک هستیم

محمود درویش
مترجم : احمد دریس

عشق من و تو

خاتون
عشق تو سایه است وُ
عشق من خورشید
وعده‌ی لقایی یا قرار فراقی ؟


آدونیس
مترجم : صالح بوعذار

اتفاق سرد سال

پیش‌ترها
تنها اتفاق سرد سال زمستان بود
اما اکنون
هم انسان‌ها سردند و هم دل‌ هایشان

جاهد ظریف‌ اوغلو  
مترجم : سینا عباسی

هیچ عشقی سعادتمند نیست

در پهنه گیتی هیچ عشقی
سعادتمند نیست
با من از عشقی سخن بگوی
که با تلخی‌ها درنیامیخته باشد
عاشق را از پای درنیاورده و
زار و رنجور نکرده باشد

عشقی که با آب دیده
آبیاری نگردیده باشد
زیرا که در پهنه گیتی
هیچ عشقی سعادتمند نیست
عشق ما نیز اینگونه است
اما هرچه باشد
این عشق
عشق ماست

لویی آراگون
مترجم : پریسا سلیمی‌نژاد

دوباره راه غنا می زند ترانه ی من

دوباره راه غنا می زند ترانه ی من
دوباره می شکفد شعر عاشقانه ی من

دوباره می گذرد بعد از آن سیه توفان
نسیم پاک نوازش بر آشیانه ی من

مگر صدای بهاری شنیده از سویی ؟
که کرده جرات سر بر زدن جوانه ی من

تو شاید آن زن افسانه ای که می آری
به هدیه با خود خورشید را به خانه ی من

تو شاید آمده ای سوی من که بر داری
به مهر بار غریبیم را ز شانه ی من

دعا کنیم که روزی امید من باشی
برای زیستن امروز ای بهانه ی من

برای تو غزلی عاشقانه ساخته ام
تو ای شکفتگی ات مطلع ترانه ی من

حسین منزوی

کار من این است

کار من این است که
دریا را به آستان لبان تو بیاورم
کاری کنم که در میان مِه زیباتر ببینی
نگذارم گل حیاط خانه‌تان پیر شود
نگذارم باغچه‌ی کوچک‌تان گریه کند  
نگذارم خدا از تو دلگیر شود

کار من این است که
نور را به آستان روح تو بیاورم
کاری کنم که گُل‌ها فراموش‌ات نکنند  
نگذارم خورشید در خانه‌ات غروب کند  
نگذارم مِهر تو را خموشی فراگیرد
نگذارم خدا فراموش‌ات کند

بختیار علی شاعر کرد عراقی
مترجم : رضا کریم‌مجاور

حلقه زلف تو ، سرمایه هر سودایی است

حلقه زلف تو ، سرمایه هر سودایی است
غمزه مست تو ، سر فتنه هر غوغایی است

راز سر بسته زلفت ، مگشا ، پیش صبا
که صبا هم نفسش هرکس و هر دم جایی است

صورت خط تو در خاطر من می‌گذرد
باز سر برزده از خاطر من سودایی است

درد بالای تو چینم ، که از آن بالاتر
نتوان گفت ، که در بزم فلک، بالایی است

هر کسی را نظری باشد و رایی و مرا
دیدن روی تو رای است و مبارک رایی است

دل سودا زده در عهد تو بستیم و برین
عهدها رفت و نگویی که مرا شیدایی است

با غم توست اگر جان مرا آرامی است
در دل ماست اگر درد تو را ماوایی است

یک شب از دیده ما نیست خیالت ، خالی
شبروی شب همه شب ، در پی شب پیمایی است

می‌رود دل به ره دیده و تا چون باشد
سفر دیده ، مبارک سفر دریایی است

سلمان ساوجی

کجا و کِی تو را گم کردم

هیچ نمی‌دانم
که کجا و کِی تو را گم کردم
باران شست ؟
یا این‌که بوران بُرد تو را ؟

من قصه‌ی این عشق را برای همیشه
به پایان رساندم
در پی‌ات نیستم
اگر بودم بی‌شک پیدا می‌کردمت

در این دنیا
تنها ترس‌ من
گم‌کردن تو بود
تو نیستی
و دیگر در این دنیا
ترسی برای من وجود ندارد

اما حالا بی‌تو
گویی همه چیز معیوب است
                                                                                                                          
رامیز روشن
مترجم : علیرضا شعبانی 

سرزمین آتش

درون‌ام بیشه‌ای بود
به پهنای شب‌های تنهایی‌ام
به انبوهی حسرت‌های بی‌پایان‌ام
شامگاهی ، از گوشه‌ای  
گوشه‌ی نگاه زیبارویی
جرقه‌ی آتشی در آن انداخت
من از آن‌روز
بهشتی سوزان‌ام و
سرزمین آتش شده‌ام
 
شیرکو بیکس
مترجم : رضا کریم‌مجاور

از وقتی تو را شناخته‌ام

از وقتی تو را شناخته‌ام
خوشبختی ساکن خانه‌ام شده است
چرا که من و تو ساکن یک ستاره شده‌ایم
و یک خورشید بر ما می‌تابد
دل‌انگیز است که تو را می‌شناسم
و صدایت می‌کنم خوشبختی ، خوشبختی
دل‌انگیز است که هر صبح
از خاکستر خویش برمی‌خیزم
و تو با صدای من بیدار می‌شوی
وقتی صدایت می‌کنم
صبح‌ات به‌خیر خوش‌بختی جان

غادة السمان  
مترجم : اصغر علی کرمی

ستاره‌ی گم‌شده

‍جست‌وجو می‌کنم
در میانِ سوزِ سردِ پاییزی
میانِ آفتابِ صبح
میانِ روشناییِ ماه
گم‌شده‌ی روزم را شب‌ام را

نبودن‌ات دردناک بود چون زخمِ خنجر
حرفهای‌ات دردناک بود چون گلوله
در روز قیامت تو را پیدا می‌کنم
خود را فراموش می‌کنم
تو را هرگز

ییلماز اردوغان
مترجم : نادر چگینی