-
درد
سهشنبه 1 بهمن 1398 06:35
اگر در راه زیستن باید چنین مرگی باشد اگر در راه دوست داشتن باید چنین دردهایی را تحمل کرد اگر در راه زندگی باید چنین جنگی باشد بسیار خوب پس در راه تو چرا باید آزرده شد ؟ ییلماز اردوغان مترجم : نادر چگینی
-
جذابیت عشق
سهشنبه 1 بهمن 1398 06:30
و فاصله ای ست ابدی میان عشق و دوست داشتن که برای پیمودن این فاصله یا باید پرید ، یا باید فرو چکید من هر دو را تجربه کردم عشق را اگر نتوانی به سمت دوست داشتن هدایت کنی تجربه ای دردناک خواهد شد خوبی دوست داشتن در این است که خراب نمی کند دِفُرمه نمی کند اسیر نمی کند اما عشق چیز دیگری است هیچ کس انتهایش را نمی داند و شاید...
-
لطافت
سهشنبه 1 بهمن 1398 06:25
لب هایم را به دست هایت نزدیک کردم پوست ات به لطافت رویاها بود چیزی از ابدیت به آنی لبانم را خراشید آنتونیو گاموندا مترجم : محسن عمادی
-
وقتی به تو فکر می کنم
سهشنبه 1 بهمن 1398 06:20
وقتی به تو فکر می کنم تازه می فهمم چقدر بسیارم من به این همه اندک هرکجا کلمه کم می آورم تورا بلند به نام کوچکت آواز می دهم بی برو برگرد هفت شب و هفت روز تمام می بینی دارد از آسمان واژه می بارد تو محشری دختر من خسته نمی شوم من همچنان تا آخر دنیا با تو خواهم آمد من همان پیاده پیشگویی هستم که از ادامه آرام عشق هرگز توبه...
-
گریه
سهشنبه 1 بهمن 1398 06:15
برای او مرثیه نخوان گریه نکن زنده نمی شود او را دوباره به ما نمی دهند خداوند او را پیش خود برده است مرثیه نخوان او نخواهد شنید و از راهی که رفته بر نمی گردد زنده ها می توانند به دروغ گریه کنند اما مرده ها به دروغ نمی میرند محمد صالح شاعر ازبکستان ترجمه : رسول یونان
-
رفته بودی تو و دلمرده ز رفتارِ تو من
سهشنبه 1 بهمن 1398 06:10
رفته بودی تو و دلمرده ز رفتارِ تو من خوب شد آمدی ، ای کشته ی دیدار تو من ستمت گر چه فزون است و وفا کم ، غم نیست کم کَمَک ساخته ام با کم و بسیار تو من هر دلی نیست عزیز دل من ، لایق صید باش همواره تو صیاد و گرفتار تو من این سه ارزانی هم باد الهی همه عمر بختْ یارِ تو و تو یارِ من و یارِ تو من هیچ دانی که در این دوری یک...
-
عشق
سهشنبه 1 بهمن 1398 06:05
عشق جانوری وحشی است تو را بو می کشد به دنبالت می گردد بر دل هایِ شکسته لانه می کند و به شکار می رود هنگامِ بوسه و شمع لبانت را محکم می مکد و در میان دنده هایت تونل می کند چون برف به نرمی می بارد در آغاز گرم است و بعد سرد و سرانجام می کشد عشق ، عشق همه فقط می خواهند رامت کنند عشق ، عشق ، سرآخر همه زیرِ دندانِ تو خواهند...
-
هر روز به هر دستی رنگی دگر آمیزی
سهشنبه 1 بهمن 1398 06:00
هر روز به هر دستی رنگی دگر آمیزی هر لحظه به هر چشمی شور دگر انگیزی صد بزم بیارایی هر جا که تو بنشینی صد شهر بیاشوبی هرجا که تو برخیزی چون مار کنی زلفین وز پرده برون آیی ناگه بزنی زخمی چون کژدم و بگریزی فتنه کنیم بر خود پنهان شوی از چشمم چون فتنه برانگیزی از فتنه چه پرهیزی مژگان تو خونم را چون آب همی ریزد تو بر سر من...
-
عشق قدیمی
شنبه 21 دی 1398 18:37
مطمئن باش بانویمکه نیامدهام سرزنشت کنمیا تو را به ریسمانِ خشمم بیاویزمو نیامدهام که با تو دفترهای کهنهام را بازخوانممن مردیامکه دفترهای عشقِ قدیمی را نگه نمیداردو هرگز به آنها بازنمیگردداما آمدهام که سپاست گویمبرای آن گلهای اندوه که در من کاشتیمرا آموختی که گلهای سیاه را دوست بدارمبخرمو به دیوارهای اتاقم...
-
من نگرانِ نیامدنت نیستم
شنبه 21 دی 1398 18:30
من نگرانِ نیامدنت نیستمنگرانم بیایی و من رابا این ابروهایِ گره خوردهگونه هایِ فرو رفتهبا این لبهایِ سیاهپیشانیِ چروکبه جا نیاورینشناسیمن نگران نیامدنت نیستمنگرانم بیاییو من را به جا نیاورینشناسیشهریار بهروز
-
آمادگی برای عشق
شنبه 21 دی 1398 18:24
خیلی ها خود را برای جنگ آماده می کنندلازم استدیگران خود را برای جهان آماده می کنندضروری استبعضی ها خود را برای مرگ آماده می کنندطبیعی استتو خودت را برای عشق آماده کردهای ؟و چقدر بی دفاعیدر برابر جنگدر برابر جهاندر برابر مرگهلنا کوردهرو شاعر کلمبیا مترجم : محسن عمادی
-
تمام شعرهای عاشقانه
شنبه 21 دی 1398 18:21
عاقبت ما یک روزی یک جایی یک وقتی یکدیگر را پیدا خواهیم کرد و تو تمام آن حرف هایی را کهزبان واژه های مرا بند آورده بود از غزل های چشمانم خواهی خواند و من به احترام همین نگاه در برابر تمام شعر های عاشقانه ی جهان که در چشمان توست فقط سکوت می کنم تابان رضازاده اول
-
چشمان دختران سرزمینم
شنبه 21 دی 1398 18:07
چشم دختران اروپاییاگر آبی باشدیاسبزدوستش دارمچراکه می پندارمدرآبی ترین چشم در سبزترین چشمذره ای ازسیاهیِچشمان دختران سرزمین من همدر آن جاری استعبدالله پشیوترجمه : خالد بایزیدی
-
من یواشکی عاشقم
شنبه 21 دی 1398 18:00
دیگر حرف از عاشقی نمی زنمفکرش را هم نمی کنماینجا رسم شدههر که عاشق می شودهمه چون مجنونان می نگرندشو به تیمارستانش برنداز ترس این قومزین پس به دروغ فریاد میزنممن عاقلمعاشق نیستمبه زور مجنونم نکنیداما آهاز خدا پنهان نیستازشما چه پنهانمنیواشکیعاشقمداوود سهامی
-
زندگی دیگری می خواهم
شنبه 21 دی 1398 17:54
زندگی دیگری میخواهمدر خیابانهای دیگری میخواهم راه برومشهرها با آسانسورهای دیگری میخواهمو در طبقهی دیگری میخواهم بیرون برومسوپر مارکتهای دیگری میخواهمغذاهای دیگری از گوسفندان دیگری میخواهمدندانهای دیگری میخواهمپیراهنی بپوشم و دمپایی زرد کمرنگیمیخواهم از راههای دیگری عبورکنمکوههای دیگری را از پنجرهام...
-
خیال تو دل ما را شکوفه باران کرد
شنبه 21 دی 1398 17:47
خیال تو دل ما را شکوفه باران کردنمیرد آن که به هر لحظه یاد یاران کردنسیم زلف تو در باغ خاطرم پیچیددل خزان زده ام را پر از بهاران کردچراغ خانه ی آن دلفروز روشن بادکه ظلمت شب ما را ستاره باران کرددو چشم مست تو نازم به لحظه های نگاهکه هر چه کرد به ما ناز آن خماران کردمن از نگاه تو مستم بگو که ساقی بزمچه باده بود که در...
-
اگر در حال غرق شدن بودی
شنبه 21 دی 1398 17:44
اگر در حال غرق شدن بودیبرای نجات تو می آمدمدر پتویم می پیچیدم ات و چای داغی برایت می ریختماگر داروغه بودم دستگیرت می کردمو ترا در سلولی به غل و زنجیر می کشیدماگر پرنده بودیصدایت را ضبط می کردمتا تمام شب به چهچه ی بلند تو گوش کنماگر گروهبان بودم تو سربازم می شدیو جوان ، مطمئن ام که مشق نظامی را دوست می داشتیاگر چینی...
-
دوست میدارم من این نالیدن دلسوز را
شنبه 21 دی 1398 17:33
دوست میدارم من این نالیدن دلسوز راتا به هر نوعی که باشد بگذرانم روز راشب همه شب انتظار صبح رویی میرودکان صباحت نیست این صبح جهان افروز راوه که گر من بازبینم چهر مهرافزای اوتا قیامت شکر گویم طالع پیروز راگر من از سنگ ملامت روی برپیچم زنمجان سپر کردند مردان ناوک دلدوز راکامجویان را ز ناکامی چشیدن چاره نیستبر زمستان...
-
مرنج عزیزم
یکشنبه 15 دی 1398 19:25
مرنج عزیزممرنجیک مرد تنهایممن غیراز پرتو عشقهیچی ندارمدرخت غمگین دنیایممن غیراز شاخ و برگچیزی در بساطم نیستمن آن پرنده ی غریبمکه مدت سالیستبیآشیانه زیستهامحالا توکه آشیانهام شده ایدیگر نمیخواهمبی آب و خاکزندگی کنممرنج عزیزممرنجهرچند اغلب زنان این سرزمینعادت به شکستن قلب دارنداما تو چنین مباشهرچه دوست داری بشکنولی...
-
وقتی که نباشی
یکشنبه 15 دی 1398 19:20
حضورتبه اندازه اى بودکه عاشقم کندکه بتواند تمام جاهاى خالى را پر کنداما نبودنتخلأ معرکه اى بودکه هر چه از نبودنت بگویمشبهای زیادیباید تا صبح بیدار بمانمدیهور انتهورا
-
ای دلیل دل نکندن من
یکشنبه 15 دی 1398 18:55
خوش آمدی ای جانان منای دلیل دل نکندن من از دوست داشتنحتی اگر قصد رفتن داشته باشیصفا آوردی ، خوش آمدی آیتن موتلو مترجم : صابر مقدمی
-
عاشق توام
یکشنبه 15 دی 1398 18:49
بعضی جنگها تمام نمیشوند حتی وقتی مرده باشی مثل یک سرباز مرده که آخریننامهاش به دست معشوق نرسیدهعاشق توام روی مزارم کمی آغوش بریز که تمام شود این نبردکه تمام شود این دردکامران رسول زاده
-
کنارم بودی
یکشنبه 15 دی 1398 18:35
کنارم بودینزدیکتر به مناز همه حسهایمسخنِ عشق از درون بودنورانیکلماتِ نابِ عشق به زبان نمیآیندسرت به جانبِ من بودآرامآن موهای بلندت و کمرِ شاداباتاز قلبِ عشق سخن میرانینورانیدر بعدازظهرِ خاکستری یک روزجوانی و کلماتمچیزی جز خاطرهی صدا و تنت نیستو این تصویر زندهام میداردخوزه آنخل بالنته مترجم : مهیار مظلومی
-
از دور عاشقی خواهم کرد
یکشنبه 15 دی 1398 18:31
من آرام دوستت خواهم داشت طوری که خودت هم از این علاقه بویی نبریهمین که بودنت را حس کنم کافیستتو در دنیای زیبایت عاشق هر کسى که دوست دارى باشمن از دور عاشقی خواهم کرد سامان رضایی
-
داستان عاشقانه
یکشنبه 15 دی 1398 18:24
هر دو عاشقانه دل در گرو هم داشتندزن شیاد بود و مرد سارقوقتی مرد دزدی و خلافی مرتکب می شدزن مستانه خود را به بستر می انداخت و خنده سر می دادروزها به لذت و شادمانی سپری می شدزن بر بالین مرد شب هایش را به صبح می بردمرد که به زندان افتادزن کنار پنجره به خنده ایستادمرد زن را فراخواند : آه به نزدم بیادلتنگ تو هستمتو را می...
-
ای که به خشم کرده ای ، قصد دل من ، این مکن
یکشنبه 15 دی 1398 18:14
ای که به خشم کرده ای ، قصد دل من ، این مکنسنگ مزن بر آینه ، آینه مشکن ، این مکنجام و گل است نوبتی ، جان و دل است نوبتیجام مشکن که نـَبوَد این جام شکستن ، این مکنای شده از تو باغ دل ، غرق شکوفه ها ، مرو گلشن من بدل مکن باز به گلخن ، این مکنتا به شتاب می دوی ، عمر منی که می روی از کفم و منت شده ، دست به دامن ، این...
-
من زندگی را ادامه خواهم داد
یکشنبه 15 دی 1398 18:08
اگر به ناگهان تو نباشیاگر به ناگهان تو زنده نباشیمن زندگی را ادامه خواهم دادجرأت نمی کنمجرأت نمی کنم بنویسماگر تو بمیریمن زندگی را ادامه خواهم دادزیراجائی که انسان صدائی نداردصدای من آن جاستوقتی سیاه پوستان را می زنندنمی توانم مرده باشموقتی برادرانم را می زنندباید با آن ها بروموقتی پیروزنه پیروزی منبلکه پیروزی بزرگمی...
-
چو بخت نیست که شایسته وصال تو باشم
یکشنبه 15 دی 1398 18:02
چو بخت نیست که شایسته وصال تو باشمبه صبر کوشم و خرسند با خیال تو باشمبه عشوه طلف گشودی به چهره خال فزودیاسیر زلف تو گردم غلام خال تو باشمکمال فضل به تحصیل عاشقیست ، خوش آن دمکه در مطالعه صفحه جمال تو باشمچو پایمال تو گشتم سرم بلند شد آریچه سربلندی از این به که پایمال تو باشمخمیده باد قد من ز غصه همچو هلالیاگر نه مایل...
-
درد
یکشنبه 8 دی 1398 18:14
مىگویند که درد آدمها را بهم نزدیک مىکندبه من بگوکداممان شاد هستیمکه این همه از هم دور ماندهایم ؟اوغوز آتایمترجم : سیامک تقیزاده
-
کنار تو ماندن
یکشنبه 8 دی 1398 18:10
همان روزهای اولباید روی ماهت را میبوسیدمخداحافظی میکردمو میرفتمبرای همیشه میرفتمنمی دانستم اما با چه لحنیبا چه دلیبا چه جراتی ماندهام با توکسی شده امدو نیمهنیمی عشق میورزدنیمی میهراسدنیمی با تو زندگی میکندنیمی از خودش میگریزدبه من بگوفرسنگها دور از خودمچگونه تو را همچنان بی دریغ دوست بدارم ؟...