-
دروازه ی دل ات
شنبه 17 اسفند 1398 12:20
دروازه ی دل ات را رویم مبدد من مهمان نفس هایت هستم هر جا که بوی تو باشد نام و شناسنامه ات هستم اصلا نمی توانم که تو را در آورم از آیینه ی چشمانم از تو چون دلم مراقبت می کنم شیرکو بیکس مترجم : مختار شکری پور
-
ما را نامهربانی ها کشت
شنبه 17 اسفند 1398 12:17
آنقدر نگذاشتی ببوسمت که بوسیدن ات هم ممنوع کردند و حالا که نفس هامان هم به شماره افتاده مثل عشق سال های وبا لعنت به تو لعنت به من لعنت به همه ی ما بخاطر همه بوسه هایی که از هم دریغ کرده ایم اگر زنده ماندی از طرف من به تمام مردم دنیا بگو تا می توانید همدیگر را ببوسید نسل ما همه مردند در عصر یخبندان عصری که بوسیدن حکم...
-
دل خسته
شنبه 17 اسفند 1398 12:15
و من ای کاش می توانستم این دل خسته و غمگین را دور از چشم همگان انگار که برای من نیست کنار خیابانی رها کنم ادیب جان سور مترجم : سیامک تقی زاده
-
دوستت دارم
شنبه 17 اسفند 1398 12:13
چقدر خوب است که تو را دوست دارم و می توانم به آسمان و زمین قسم بخورم که من هنوز زنده ام آی ، گنجشکان سحرخیز روی شانه های من آرام بگیرید و جفتتان را صدا بزنید چه فرق می کند ، درخت یا شاعر ؟ آنقدر دوستش دارم که از هر نگاهم شاخه ای سبز ، روییده قسم می خورم یک قلب توی سینه دارم و قلبی در مشتم آی کلاغ های پریشان فقط من می...
-
من می سوزم همیشه
شنبه 17 اسفند 1398 12:11
برای تو میتوانم روزی یکبار بمیرم برای تو هزاربار زندگی کنم و تو مرا نمیبینی مرا حس نمیکنی تو مرا نمیشناسی و من میسوزم همیشه مثل شعلهای که روی سرگنج میتابد دیانا باربو شاعر رومانی مترجم : النا رودیکا کاظمی
-
چنگ شکسته
شنبه 17 اسفند 1398 12:07
بازم به سر زد امشب ای گل هوای رویت پایی نمی دهد تا پر وا کنم به سویت گیرم قفس شکستم وز دام و دانه جستم کو بال آن خود را باز افکنم به کویت تا کی چو شمع گریم ای درین شب تار چون صبح نوشخندی تا جان دهم به بویت از حسرتم بموید چنگ شکسته ی دل چون باد نو بهاری چنگی زند به مویت ای گل در آرزویت جان و جوانی ام رفت ترسم بمیرم و...
-
زمان مرگم
شنبه 17 اسفند 1398 12:04
زمان مرگم فرا رسیده اصوات از اطراف در گوشم میپیچد در این شبهای دشواری و هشیاری همهجا لمساش میکنم همهجا میبینماش وقتهایی که برای بیچارگیام در تلاشم بدبختی بیشتر بیدار میشود وقتهایی که میخواهم گام بردارم ناگهان همه چیز میایستد در قلبم احساس توقف میکنم از این مبارزه خستهام میدانم تا هنگام آرامش همه چیز...
-
دود از دلم برآمد ، دادی بده دلم را
شنبه 17 اسفند 1398 11:33
دود از دلم برآمد ، دادی بده دلم را در بر رخم چه بندی ؟ بگشای مشکلم را پایم به گل فروشد ، تا چند سر کشیدن ؟ دستی بزن برآور این پای در گلم را دستم چو شد حمایل در گردن خیالت پنهان کن از رقیبان دست حمایلم را بردند پیش قاضی از قتل من حکایت او نیز داد رخصت ، چون دید قاتلم را جز مهر خود نبینی در استخوان و مغزم گر زانکه بر...
-
رودی مثل عشق
شنبه 10 اسفند 1398 18:18
در سیاهی چشم هایت فرورفته ام و دیگر نمی دانم جاده به کجا می پیچد فقط می دانم که رودی مثل عشق در دلم جاری شده است ابراهیم گورچایلی شاعر آذربایجان ترجمه : رسول یونان
-
طعم اولین بوسه
شنبه 10 اسفند 1398 18:16
کاش می توانستیم طعم اولین بوسه مان را جایی ذخیره کنیم تا هرگاه عمر عشقمان رو به زوال می رفت مزه مزه اش کنیم و به یاد بیاوریم چه راه طویلی را برای اولین بوسه سپری کرده ایم کاش می توانستیم طعم اولین بوسه مان بنیادی ترین سلول های جهان را جایی ذخیره کنیم احسان نصری
-
مرگ و عشق
شنبه 10 اسفند 1398 18:15
فقط مرگ به تنهایی اتفاق می افتد عشق اما همیشه دو نفره است آتال بهرام اوغلو مترجم : سیامک تقی زاده
-
بدون رویت تو
شنبه 10 اسفند 1398 18:12
یتیمِ زیبایی خواهد بود این جهان اگر آدمهایش بدون رویت تو چشم گشوده باشند چگونه جهان به غربت ابدی دوباره عادت خواهد کرد اگر تو را نبیند رضا براهنی
-
چه شیرین است بوسه
شنبه 10 اسفند 1398 18:07
در جنگلهای تاریک کاج من خواهم آرمید در سایه های سرد و عمیق هنگام ظهر چه شیرین است آن جا آرمیدن و چه شیرین است بوسه وقتی جنگلهای بزرگ کاج چنین بی دالان و بی انتهاست آه ، در میان جنگلهای کاج در هنگام ظهر تو هم بیا ای عشق شیرین بیا باهم بگریزیم جیمز جویس شاعر و نویسنده ایرلندی ترجمه : چیستا یثربی
-
زخم هایت را دوست بدار
شنبه 10 اسفند 1398 18:05
زخم هایت را دوست بدار و برای عمیق ترینش نامی انتخاب کن نامی که درخور است و شکوهمند نامی که در هیچ کتابی خوانده نشد در هیچ شعری سروده نشد و در هیچ آوازی شنیده او را شاهزاده خطاب کن ملکه امپراطور و یا فرمانده ای شجاع چرا که او زیباست و در کشاکش رنج هایی که دیدهای سربازی ست که بر گردنش تاجی از گل های سرخ آویخته اند حمید...
-
آبی رنگ چشمهای توست
شنبه 10 اسفند 1398 18:01
آبی رنگ چشمهای توست و آن زمان که لبخند میزنی زلال ظریف آن تابش لرزان صبح را به خاطرم میآورد آن هنگام که خورشید به دریا میافتد آبی رنگ چشمهای توست و آن زمان که گریه میکنی اشکهای تابانات همچون جواهراتی زیبا خودنمایی میکنند وقتی بیاختیار میخزند مثل قطرات شبنم بهروی بنفشهها آبی رنگ چشمهای توست و آن زمان که...
-
امشب الحق آسمان آباد کردی خانه ام را
شنبه 10 اسفند 1398 17:57
امشب الحق آسمان آباد کردی خانه ام را حال دیگر داد ماهت کلبه ویرانه ام را خاطراتم را چو دفتر باد شهریور ورق زد آنچه باید گفت در گوشم ، که خواند افسانه ام را باز پیمان تازه کردم با پریشان زلف جانان باز امشب وعده ها دادم دل دیوانه ام را آرزوهای دل شوریده بر بالش نوشتم نیمه شب پرواز دادم در فضا پروانه ام را گفتمش پروانه...
-
و اکنون تو از آن منی
شنبه 10 اسفند 1398 17:53
و اکنون تو از آن منی با رویا هایت در رویای من بیارام عشق و رنج و کار یکسره در خواب رفته اند شب بر ارابه ناپیدایش می راند و تو در کنارم چونان کهربا آرمیده ای کسی دیگر ، عشق من در رویاهایم نخواهد آرمید تو خواهی آمد و ما دستادست بر فراز سیلاب زمان خواهیم گذشت کسی دیگر در گذر از سایه ها همسفرم نخواهد بود تنها تو ، همیشه...
-
مبادا یارب آن روزی که من از چشم یار افتم
شنبه 10 اسفند 1398 17:50
مبادا یارب آن روزی که من از چشم یار افتم که گر از چشم یار افتم ز چشم اعتبار افتم شراب لطف پر در جام میریزی و میترسم که زود آخر شود این باده و من در خمار افتم به مجلس میروم اندیشناک ای عشق آتش دم بدم بر من فسونی تا قبول طبع یار افتم ز یمن عشق بر وضع جهان خوش خندهها کردم معاذالله اگر روزی به دست روزگار افتم تظلم...
-
در خیال من
پنجشنبه 1 اسفند 1398 06:45
زمستانات هرگز مرا نخواهد کشت خیالام میتواند هزاران هزار تابستان بیافریند محمود درویش ترجمه : صالح بوعذار
-
در برابر نگاهت
پنجشنبه 1 اسفند 1398 06:40
توی دلم گفتم عزیز دلم با نگاهت مرا بدوز به هرجا که دلت میخواهد بدوز به زندگی ، به مرگ ، به عشق به هرچه دوست داری در برابر نگاهت من ابر میشوم دود میشوم که بتوانی مثل باد بازیام بدهی نفس گرمت را روی تنم فوت کن ببین چهجوری ناپدید میشوم عباس معروفی
-
تو را به آغوش می کشم
پنجشنبه 1 اسفند 1398 06:35
تو را به آغوش می کشم و نفسم به پرنده ای سرخ می ماند که در آسمان طلایی گیسوانت به پرواز درآمده است و به اسبی سرخ که تمام تن ات را به تاخت می پیماید شب های دلدادگی بسیار کوتاه است محبوبم چهار نعل باید عاشقی کرد جمال ثریا ترجمه : هادی دهقانی
-
تو معنای سکوت منی
پنجشنبه 1 اسفند 1398 06:30
تو از میانِ تمام شعرها همانی که هیجگاه نمینویسم ازمیان خاطرهها همانی که ندیدم و از میان رویاها آنی که به خوابم نیامد تو همان لبخندی که گمش کردم و از میان تمام حروف همانی که کشف نشد تو معنای سکوت منی به همین سنگینی به همین زیبایی حامد نیازی
-
بدترین درد
پنجشنبه 1 اسفند 1398 06:25
در دلام اشک فرو میبارد آنسان که فرو میبارد باران بر شهر چیست این ملال که رخنه میکند در دل من ؟ آی ، همهمهی آرام باران بر زمین و بر بامها برای دلی ملول آی ، آواز باران فرو میبارد اشک بیدلیل در این دل آشفته چه جنایتی در کار نیست ؟ بیدلیل است این سوگ بهراستی بدترین درد است که ندانی برای چه بیعشق و بینفرت...
-
کلمات سوزان
پنجشنبه 1 اسفند 1398 06:20
گاه می خواهیم که کلمات کاغذ را بسوزاند و پیشاپیش از ترس آتش کاغذ را با اشک های خود تر می کنیم بیژن جلالی
-
زیبایی تو
پنجشنبه 1 اسفند 1398 06:15
زیبایی تو مذهب تازه ایست که پیروانش عابرین همین خیابان خسته اند که هر روز پی یافتن معجزه ای تازه در قرن فراموشی خدایانند زیبایی تو مذهب تازه ایست در خیابان که کتابش را شاعرانی چون من خواهند نوشت که تفسیر کنند کافیست روزی دامن چاک چاکت را لب هایت را سرخ کنی گل سر ارغوانی ات را به موهای قهوه ای ات به خیابان بزنی تا...
-
زیباترین قول تو این است
پنجشنبه 1 اسفند 1398 06:10
زیباترین قول تو این است که هرگز باز نخواهی آمد زادهی قول تو هستم در غبار پس میدانم که رنج در خانه است در انتهای پلهها خانه دارد تنها انزوای من است که در باران مرا شکر میکند که تا صبح فردا زنده هستم چرا تمام هفته را با پاروی شکسته در خانه ماندم خانه کوچک بود در خلوتی خانه از میان همهی عادتها و سوگندها فقط ترا صدا...
-
بسان گلخانهای که از حریق تو سوخت
پنجشنبه 1 اسفند 1398 06:05
نبودی وقتی که باروهای آسمان به روی من فرو ریخت وقتی که موج شکن آویخته به ساحل زندگی بر خاک فرو افتاد سراپا خیس در توفان اکنون که چنین از سرما میلرزد کجاست دهان بوسههایی که ابدیت را میبلعید ؟ وقتی که اعصار یخبندان در تن بزرگ میشد آن زهدان زاینده حامی و نگهبان معاشقههای ابدی کجا بود ؟ وقتی که قناریهای خوش الحان...
-
نکو نبود به یکبار ترک ما گفتن
پنجشنبه 1 اسفند 1398 06:00
نکو نبود به یکبار ترک ما گفتن ز ما بریدن و صد شکوه برملا گفتن نظر نکردن و از خشم روی تابیدن غضب نمودن و بیوجه ناسزا گفتن عبارتی که به بیگانه کس نمی گوید ادب نکردن و در حق آشنا گفتن نشان حالت شب یک به یک ادا کردن حدیث مستی ما را بدان ادا گفتن هزار عشوه نه یک روز روزها کردن هزار شکوه نه یکبار بارها گفتن به سهو زلف تو...
-
زیباترین شعرم
سهشنبه 22 بهمن 1398 12:22
و هنگامی که در باران و باد میدویدم به خود گفتم هنوز زیباترین شعرم را برایت نسرودهام و هنوز عاشقانهترین بوسه را از لبانت نستاندهام و بادها خواهند آمد و خواهند رفت و بارانها خواهند بارید و خواهند بارید و من برایت صدها شعر عاشقانه خواهم سرود و صدها قطره اشک برایت خواهم گریست و صدها بوسهی دیگر از لبانت خواهم ستاند...
-
گفتم تو را دوست دارم
سهشنبه 22 بهمن 1398 12:17
گفتم تو را دوست دارم صدای مرا نقاشی کن دلتنگ توام اندوهِ مرا نقاشی کن به تو می اندیشم در غم پندارِ مرا نقاشی کن گفتی در خلایی که هوا نیست نه من تو را می خوانم نه تو مرا می شناسی برایم چراغی بیاور بی نور چگونه نقاشی کنم ؟ محمدابراهیم جعفری