-
کسی که عشق ورزیده
دوشنبه 15 اردیبهشت 1399 06:35
کسی که عشق ورزیده چه میتواند بکند جز آنکه محض استراحت دیگر در زندگیاش کسی را دوست نداشته باشد ؟ فرناندو پسوآ مترجم : جاهد جهانشاهی
-
آغوش عشق
دوشنبه 15 اردیبهشت 1399 06:30
بخواب آرام در بستر رویای من بگذار تا چشمان عاشقت چراغ شب تارم باشند بخواب آرام در آغوش گرم عشق که من عمریست در حسرت آن بهشت کوچکم نیازمن تنها با تو بودن است در آغوش امن تو گریه کردن است روزهایم که با خیالت آبی است پس بیا همچو مهتاب تن شب گرفته ام را مهتابی کن سپیده مظهری
-
تو تمامِ عشق و آرزوهایم هستی
دوشنبه 15 اردیبهشت 1399 06:25
در بین اوقات گذشته و آیندهی زندگی من امشب شب من است و رؤیای زندگیام تو تمامِ عشق و آرزوهایم هستی پس پیمانه را از عشق پر کن و بیاور پس از مدتی عشق از این خانه خواهد رفت و گنجشکان از لانهها کوچ خواهند کرد و سرزمینهایی که در گذشته آباد بودند ما را بی برگ و نوا خواهند دید همچنانکه ما آنها را بیابانی خشک میبینیم...
-
این حوالی دیگر هیچکس عاشق نمی شود
دوشنبه 15 اردیبهشت 1399 06:20
نمی دانم این روزها کجای دنیا را عاشق کرده ای اما حتم دارم هنوز تنها که می شوی کنارِ دریاچه ای به سنگ هایِ غمگین شنا یاد می دهی یا شاید به لباس هایِ ویترین نشسته حسرت می دهی تنت را چه می دانم شاید هم کافه ای را پیدا کرده ای که قدر سیگار کشیدنت را می داند به انضمام یک کافه چی که هر بار با اشاره ات به دیوار می خورد اما...
-
دست های تو را می گیرم
دوشنبه 15 اردیبهشت 1399 06:15
در میانههای گلِ رز گریه میکنم و هر شب که در میانهی کوچه میمیرم روبهرویام را و پشت سرم را نمیشناسم و کاهشِ چشمانت را که مرا سرِ پا نگه داشتهاند احساس میکنم دستهای تو را میگیرم دستهای تو را که سفیدند و باز هم سفیدند و باز هم از اینهمه سفیدیِ دستهای تو میترسم قطار اندکی در ایستگاه توقف میکند و من آن کسی...
-
ای آنکه از دیار من آخر گریختی
دوشنبه 15 اردیبهشت 1399 06:10
ای آنکه از دیار من آخر گریختی چون شد که از تو باز نیامد نشانهای ؟ از بعد رفتنت نشناسم جز این دو حال رنج زمانهای و گذشت زمانهای در کوره راه زندگیام جای پای تست پایی که بی گمان نتوانم بدو رسید پایی که نقش هر قدمش نقش آرزوست کی می توانم اینکه به هر آرزو رسید افسوس! ای که عشق من از خاطرت گریخت چونشد که یکنظر نفکندی...
-
مرثیه ی بی موسیقی
دوشنبه 15 اردیبهشت 1399 06:05
هرگز تن به این تقدیر نمیسپارم که قلبهای عاشق درون خاکِ بیرحم جای گیرند اما از کهنترین روزگاران چنین بوده هست و خواهد بود که فرزانگان و عاشقان رهسپار تاریکی شوند با تاجی از سوسنهای سپید وبرگهای رخشان اما تن به این تقدیر نمیسپارم و لَختی نمیآرامم چه بسیار عاشقان و اندیشمندانی که در خاک همراه شمایند با خاکِ...
-
جرمی ندارم بیش از این کز جان وفادارم ترا
دوشنبه 15 اردیبهشت 1399 06:00
جرمی ندارم بیش از این کز جان وفادارم ترا ور قصد آزارم کنی هرگز نیازارم ترا زین جور بر جانم کنون ، دست از جفا شستی به خون جانا چه خواهد شد فزون ، آخر ز آزارم ترا رخ گر به خون شویم همی ، آب از جگر جویم همی در حال خود گویم همی ، یادی بود کارم ترا آب رخان من مبر ، دل رفت و جان را درنگر تیمار کار من بخور ، کز جان خریدارم...
-
دور و نزدیک
دوشنبه 8 اردیبهشت 1399 11:35
نزدیکی چون لب هایم به من دوری چون بوسه ای که هرگز نمی رسد محمود درویش مترجم : قاسم ساجدی
-
معامله ای پایاپای
دوشنبه 8 اردیبهشت 1399 11:33
معامله ای پایاپای یکی تو یکی من یکی من یکی تو نمیبخشمت اگر حتی یکی از موهایت بیشتر از من سفید شود بیا به اندازه ی هم پیر شویم بیا با هم بمیریم راستش را بخواهی من هنوز از مرگ می ترسم و فکر میکنم با هم مردن تنها راهی ست که می تواند ترس آدمی از مرگ را فرو بریزد رویا شاه حسین زاده
-
اندوهی در روشنای ماه
دوشنبه 8 اردیبهشت 1399 11:31
ای بهارِ آینده از چشمهایش ای قناری مسافر در روشنای ماه مرا به سوی او ببر چونان شعر عاشقانهای یا زخم خنجری من آواره و زخمیام باران را و نالهی موجهای دور را دوست میدارم از عمیق خواب بیدار میشوم تا به زانوی زنی شیرین که شبی او را در خواب دیدهام بیندیشم و دمادم شراب بنوشم و شعر بسرایم به محبوبام آن بانوی دهان مست...
-
به که پیغام دهم ؟
دوشنبه 8 اردیبهشت 1399 11:28
به که پیغام دهم ؟ دست من دست تو را میطلبد چشم من رد تو را میجوید لب من نام تو را میخواند پای من راه تو را می پوید به که پیغام دهم ؟ بی تو از خویش تنفر دارم دل من باز تو را میخواهد به که پیغام دهم د؟ به که پیغام دهم ؟ شکیبایی لنگرودی
-
تنهایی رنج کشیدن
دوشنبه 8 اردیبهشت 1399 11:22
بدترین چیز دنیا به هیچ عنوان رنج کشیدن یا تنهایی نیست یک ترکیب است تنهایی رنج کشیدن استیو تولتز مترجم : پیمان خاکسار
-
تمام دوستت دارم های مرا
دوشنبه 8 اردیبهشت 1399 11:16
تمام دوستت دارم های مرا به خودت بگیر بگذار در این شهر غبار گرفته در این اندوه سکوت در این خانه نشینی دل های عاشق از امروز هر عابری که روی دیوار شهر نوشت دوستت دارم تو به خودت بگیر بگذار آن کسی که آمد تو باشی من در این خانه اسیرم بعد از این سکوت رهایی در پیش است من به تو قول می دهم عبور کنیم از تمام این شب های بی آغوش...
-
تنها یک نگاه
دوشنبه 8 اردیبهشت 1399 11:09
تو مرا دوست نداشتی تنها نگاهی انداختی به رو نوشت چهره ای که به آن تولد بخشیدی اندوه من مثل آستر پوسیده ی یک کت چرمی ناگهان سر باز می کند و تمام هستی ام از هم می شکافد فریدا هیوز شاعر انگلیسی ترجمه : چیستا یثربی
-
تشنه
دوشنبه 8 اردیبهشت 1399 10:53
من گلی بودم در رگ هر برگ لرزانم خزیده عطر بس افسون در شبی تاریک روییدم تشنه لب بر ساحل کارون بر تنم تنها شراب شبنم خورشید می لغزید یا لب سوزنده مردی که با چشمان خاموشش سرزنش می کرد دستی را که از هر شاخه سر سبز غنچه نشکفته ای می چید پیکرم فریاد زیبایی در سکوتم نغمه خوان لبهای تنهایی دیدگانم خیره در رویای شوم سرزمینی...
-
زنانی چون من
دوشنبه 8 اردیبهشت 1399 10:51
زنانی چون من نمی توانند صحبت کنند واژه ها چونان استخوانی در گلویشان گیر می کنند به گونه ای که ترجیح می دهند ببلعدشان تا بیرون بیاورند زنانی چون من تنها گریه کردن را بلدند با اشک هایی غیرقابل کنترل که ناگهان چون رگی بریده بیرون می جهند و به چشم می آیند زنانی چون من سیلی ها را تاب می آورند بی آنکه جرات کنند عکس العملی...
-
زان می عشق کز او پخته شود هر خامی
دوشنبه 8 اردیبهشت 1399 10:48
زان می عشق کز او پخته شود هر خامی گر چه ماه رمضان است بیاور جامی روزها رفت که دست من مسکین نگرفت زلف شمشادقدی ساعد سیم اندامی روزه هر چند که مهمان عزیز است ای دل صحبتش موهبتی دان و شدن انعامی مرغ زیرک به در خانقه اکنون نپرد که نهادهست به هر مجلس وعظی دامی گله از زاهد بدخو نکنم رسم این است که چو صبحی بدمد در پی اش...
-
چشم به راهت خواهم ماند
دوشنبه 1 اردیبهشت 1399 06:45
پس چشم به راهت خواهم ماند همچون خانه ای متروک که بیایی و در من زندگی کنی که بیایی و پنجره هایم دیگر درد نکشند پابلو نرودا ترجمه : بابک زمانی
-
تاثیر عشق
دوشنبه 1 اردیبهشت 1399 06:40
مگر می شود به سیل گفت جاری نشو ؟ می شود آیا به زلزله گفت بایست بایست و اینقَدَر تن و بدنِ زمین را نلرزان ؟ من هم نتوانستم ، نتوانستم جلوی عشق را بگیرم آمد چشمهایم را غرق کرد دلم را لرزاند و از من ویرانه ای به جا گذاشت و رفت مینا آقازاده
-
اولین نوروز جوانی ام
دوشنبه 1 اردیبهشت 1399 06:35
من اولین نوروز نوجوانیام را هرگز هرگز از یاد نخواهم برد نه به خاطر میهن به این خاطر که نخستین بوسه از دختری در آن اتفاق افتاد شیرکو بیکس ترجمه : یحیی زرین نرگس
-
سال نو
دوشنبه 1 اردیبهشت 1399 06:30
همه میگویند سال نو من میگویم سال از نو چون قرار است از نو دوستت داشته باشم از نو تو را بخواهم از نو عاشقت شوم من از نو حضورت در قلبم را تمدید کردم سیما امیرخانی
-
پس چگونه می توانم از تو فرار کنم ؟
دوشنبه 1 اردیبهشت 1399 06:25
ای کاش می توانستم بروم ای کاش می توانستم فرار کنم اما نمی توانم چرا که در پس اب در پس نان در پس بوسه سیمای تو وجود دارد چرا که در پس عشق در پس گرسنگی در پس پاکی و صافی سیمای تو وجود دارد پس چگونه می توانم از تو فرار کنم ؟ نیکوس کازانتزاکیس ترجمه : منیر جزنی
-
بوسه ها
دوشنبه 1 اردیبهشت 1399 06:20
به بوسه ها گفتم بهار می شود و هر بوسه پرستویی ست که به آشیانه لب ها باز خواهد گشت بوسه ها اما ترسیدند بوسه ها به شعرها پناه بردند و هر بوسه پشت غزلی پنهان شد به دست ها گفتم بهار می شود و دست ها دوباره همدیگر را می گیرند دست ها اما سه نقطه از الفبا قرض گرفتند دست ها دشت ها شدند و از آدمی گریختند بوسه ها عشق را آلودند و...
-
نامه های عاشقانه
دوشنبه 1 اردیبهشت 1399 06:15
باران باران مانند نامههای عاشقانه بی امان از آسمان فرو میریزد زمستان ، صدا و پژواکی تشنهی آغوش زمستان را دوست دارم قدمزدنهای شاد تا رسیدن به میعادگاهمان که در میان آب و باران غرق است زمستان را دوست دارم آن را قطرهقطره میشنوم آن را باران ، باران میشنوم مانند صداییست که به عاشق میرسد بر تنام ببار که این...
-
آتشی بودم و سوزاندم و بر باد شدم
دوشنبه 1 اردیبهشت 1399 06:10
آتشی بودم و سوزاندم و بر باد شدم تیشه گردیدم و تاج سر فرهاد شدم نالهها زیر لبانم شده زندانی شرم ترسم آن روز کشم آه که فریاد شدم سینهام گشته بهشتی ز گل وحشی عشق ای خداوند به خشم آی که شداد شدم من همان صید ضعیفم که به دام افکندی ناز من بود و نیاز تو که صیاد شدم باز طوفان می از مهلکهام برد برون در خرابات شدم معتکف ،...
-
بیست سال بعد
دوشنبه 1 اردیبهشت 1399 06:05
اگر زنده بمانیم بیست سال بعد باهم برخورد کنیم در چهرهات نقش لال سالها و در صورت من شبیه این چیزی خواهد بود دو پیر گوژپشت تکیه داده به درخت به جوانی سالهای دور سَرَک خواهد کشید دستانمان که رگهایش بیرون زده مثل دو عنکبوت بههم خواهد رسید در تارهای تنیدهی پیری به تپش درخواهیم آمد دستهایمان جدا خواهد شد مثل دو...
-
ای بچشم دل ندیده روی یار خویش را
دوشنبه 1 اردیبهشت 1399 06:00
ای بچشم دل ندیده روی یار خویش را کرده ای بی عشق ضایع روزگار خویش را کعبه رو سوی تو دارد همچو تو رو سوی او گر تو روزی قبله سازی روی یار خویش را عشق دعوی می کنی ، بار بلا بر دوش نه نقد خود بر سنگ زن بنگر عیار خویش را یا چو زن در خانه بنشین عاشق کار تو نیست عشق نیکو می شناسد مرد کار خویش را عاشق آن قومند کندر حضرت سلطان...
-
وداع آخر
شنبه 17 اسفند 1398 12:24
می گفت همدیگر را خواهیم دید در حالی که هر دو یقین داشتیم وداع آخر است اما اصرار داشتیم دردهایمان را به هم تعارف کنیم گفتیم به امید دیدار و من به امید دیدار را در حالی زمزمه می کردم که یقین داشتم هرگز باز نخواهم گشت غادة السمان ترجمه : سپیده متولی
-
چه راه دشواری است
شنبه 17 اسفند 1398 12:22
چه راه دشواری است گذر از شب ، از روز گذر از خیر ، از شر از نیک و بد گذر از سکوت از هیاهو از نفرت از خشم از عشق از عشق عباس کیارستمی