آتشی بودم و سوزاندم و بر باد شدم

آتشی بودم و سوزاندم و بر باد شدم
تیشه گردیدم و تاج سر فرهاد شدم

ناله‌ها زیر لبانم شده زندانی شرم
ترسم آن روز کشم آه که فریاد شدم

سینه‌ام گشته بهشتی ز گل وحشی عشق
ای خداوند به خشم آی که شداد شدم

من همان صید ضعیفم که به دام افکندی
ناز من بود و نیاز تو که صیاد شدم

باز طوفان می از مهلکه‌ام برد برون
در خرابات شدم معتکف ، آباد شدم

از رقیبان نهراسم که غروری سر و پا
طعنه بیهوده مزن من دگر استاد شدم

دردم این بود غزالم غزلی می‌خواهد
غزلی ساختم از درد و غم آزاد شدم

نصرت رحمانی

نظرات 1 + ارسال نظر
کتایون چهارشنبه 3 اردیبهشت 1399 ساعت 13:20

# اردیبهشت


بهار، گلهای شیپوری را
به خط می کند
تا در پیشوازِ باران بنوازند،
ابرها، فرشی آبی می گسترانند
و نسیم، بوسه ی تو را
به نشانی ِ همه ی آدمها
پُست می کند!
در اردیبهشت
باران ِ آمدن ِ تو
بند نمی آید!

#دکتر_یدالله_گودرزی

بار دیگر غم عشق آمد و دلشادم کرد
عزم ویرانی من داشت و آبادم کرد

دشت تا دشت دلم وادی خاموشان بود
تندر عشق یه یک صاعقه فریادم کرد

نازم آن دلبر شیرین که به یک طرفه نگاهم
آتشی در دلم افروخت که فرهادم کرد

قفس عشق ز هر باغ دل انگیزترست
شکر صیاد که در این قفس آزادم کرد

یار شیرین من ار تلخ بگوید شهدست
وین عجب نیست که گویم غم او شادم کرد

مهدی سهیلی


سپاس از حضور صمیمانه تون و شعر زیبایی که از آقای گودرزی نوشتید
شاد باشید
با مهر
احمد

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.