می گفت همدیگر را خواهیم دید در حالی که هر دو یقین داشتیم وداع آخر است اما اصرار داشتیم دردهایمان را به هم تعارف کنیم گفتیم به امید دیدار و من به امید دیدار را در حالی زمزمه می کردم که یقین داشتم هرگز باز نخواهم گشت
با خوبیها و بدی ها، هر آنچه که بود؛ برگی دیگر از دفتر روزگار ورق خورد برگ دیگری از درخت زمان بر زمین افتاد، سالی دیگر گذشت روزهایتان بهاری و بهارتان جاودانه باد
از حضورتون و آرزوی خوب تون سپاسگزارم خانم منیژه عزیز مانا باشید با مهر احمد
ممنون بابت نوشته های زیباتون
خواهش میکنم دوست گرامی
خوشحالم که دوست دارید
مانا باشید
با مهر
احمد
ترجمه ضعیفی بود
نظر شما قابل احترام می باشد
مانا باشید
با مهر
احمد
درود احمد جان کم پیدایی برادر
ممنونم از احوالپرسی ات محمد عزیز
کمی مریض احوال بودم
بحمدالله حالم خوب است
زنده باشید
با مهر
احمد
با خوبیها و بدی ها، هر آنچه که بود؛ برگی دیگر از دفتر روزگار ورق خورد
برگ دیگری از درخت زمان بر زمین افتاد،
سالی دیگر گذشت
روزهایتان بهاری و بهارتان جاودانه باد
از حضورتون و آرزوی خوب تون سپاسگزارم خانم منیژه عزیز
مانا باشید
با مهر
احمد
سلام و عرض ادب
درود فراوان
سپاس از مهر و محبت شما
مانا باشید
با مهر
احمد