راضی ام اگر عاشقانه بمیرم
راضی ام که من با عشق زاده می شوم
و با عشق می میرم
به آن پناه می برم
و جز آن راهی برای رهانیدن نمی شناسم
راضی ام که عاشقانه مردن
تولدی دگر است
عاشقانه مردن تولدی دگر است
ندی انسی الحاج
مترجم : محبوبه افشاری
خواب
من را نمی برد
تو را
میآورد
تو را می آورد
بی آنکه باشی
حالا تو خوابی و حسرت سیر نگاه کردنت
در دلم بیدار شده
میدانی همیشه همینجور خوابت میکنم
که بنشینم نگاه کنم
تو را سیر
عباس معروفی
هیچ چیز به اندازه تنهایی
غم انگیز نیست
تنهایی
نام بیهوده ی زندگی است
وقتی بیداری
خسته و غمگینی
وقتی میخوابی کابوس می بینی
وقتی تنهایی
سردت می شود
انگار برف
روی استخوان شانه هایت نشسته باشد
تنهایی
جهنم نامتعارفی است
جهنمی با آتش سرد
میان شعله ها از سرما یخ میزنی
تنهایی هول آور است
پر از ظلمت و ناشناختگی
مثل خانه ای متروک در حاشیه جنگل
عبور نسیمی از لابلای علف ها
می تواند از ترس دیوانه ات کند
وقتی تنهایی
به همه چیز و همه کس پناه می بری
پخش می شوی
در کوچه و خیابان
به جاهایی می روی که نباید بروی
به آدم هایی سلام می کنی که نباید
تنهایی درنگ در سنگ است
حرف زدن از یاد آدم می رود
تنهایی
درست مثل پیری است
خمیدن تک درخت است
بر لبه ی پرتگاه
تنهایی
تجسم راه های مسدود است
بیچارگی روباه است
در یک قدمی مرگ و ترن
محبوب من
من تنهایم بی تو
هیچ کاری نمی توانم بکنم
دیگر شعری هم نمی توانم بنویسم
و این تنهایی تلخ است
تلخ مثل نگاه نوازنده ای که
با دستهای بریده به پیانو می نگرد
رسول یونان
دستت را بگذار
روی پیشانی ام
انگار دست تو دست من باشد
از زندگیم دفاع کن
با سنگ و چاقو
انگار زندگی تو زندگی من باشد
عاشقم باش
پرشور و دیوانه وار
انگار قلب من قلب تو باشد
آتیلا ژوزف
مترجم : آزیتا قهرمان
اندازه همین یکی دو سطر فرصت داریم
از تیر رس نگاه این فرشته ها که دور شویم
بهشت که نه
نیمکتی را به تو نشان خواهم داد
که مثل یک گناه تازه
وسوسه برانگیز است
حافظ موسوی
عشق وکودک
شبیه ی هم اند
سرشارازشیرینی
سرشارازگریه
عشق وزندگی
شبیه ی هم اند
یکبارمی آیندو
یکبارمی روند
عشق ومرگ
شبیه ی هم اند
اوغرق درزندگی ات می کند
وآن کفن تن ات می کند
عشق وخدا
شبیه ی هم اند
نه چیزی شبیه ی شان است
نه آنان شبیه ی چیزی اند
صالح بیچار شاعر کرد
مترجم : خالد بایزیدی
بزرگترین اشتباهی که می توانیم انجام دهیم
این است که به آدمها
طولانی تر از آنچه که لیاقتش را دارند
اجازه دهیم در زندگیمان بمانند
ژوزه ساراماگو
وقتی نباشی
تحمل تنهایی
کار سادهای نیست
چون
تنهایی قبل از تو
با تنهایی بعد از تو
زمین تا آسمان فرق میکند
نازنین عابدین پور
پرستوهای سیهبال دوباره
بر بالکن تو لانه خواهند کرد
و بار دیگر بازیکنان
بر پنجرهات بال خواهند کوفت
اما آن پرستوها که از پرواز تُندشان بازمیایستادند
تا زیبایی تو را و خوشبختی مرا نظاره کنند
آنها که نام تو را و نام مرا از بر شدند
آنها دیگر بازنخواهند گشت
پیچکهای پر شاخ و برگ دوباره
از پرچین باغ تو بالا خواهند رفت
و بار دیگر هنگام غروب
گلهایی زیباتر خواهند داد
اما آن پیچکهای آغشته به شبنم
که قطرات لرزانشان
چون اشک روز فرو میریختند
آنها دیگر باز نخواهند گشت
کلمات سوزان عاشقانه دوباره
زیر گوش تو نجوا خواهند شد
شاید بار دیگر قلبت از خواب عمیقاش بیدار شود
اما مُهر برلب و سراپا تسلیم و بر زانو
آنچنان که خدا را در محرابش میستایند
آنچنان که من تو را دوست داشتهام
نه ، خود را مفریب
آنچنان که من تو را دوست نخواهند داشت
گوستاو آدولفو بکر
مترجم : مهدی شفیع آبادی
گاهی بگذار سیر نگاهت کنم
گرچه سیر نمی شوم
گاهی از عشق بازی خسته ام کن
گرچه خسته نمی شوم
گاهی اجازه بده دوستت داشته باشم
گرچه می دانم دوست داشتن
برای تو کافی نیست
اما بگذار فعلا دوستت داشته باشم
شبیه
چاله ای کوچک
که گنجشکی از آن آب می خورد
شبیه
سوزنی که
که رگ های قلبی را
به هم پیوند می زند
شبیه اولین قطره ی شیری که
به دهان نوزادی می رسد
شبیه
من از این شبیه ها بمبی خواهم ساخت
که عالم هستی را
به جهان دیگری منتقل خواهد کرد
و در آن جهان
حتی سنگ ها هم دیوانه وار
به دنبال معشوقشان می گردند
پس صبر کن
بگذار فعلا دوستت داشته باشم
محسن حسینخانی
چشمانت آفتاب سوزانی ست
که تمام وجودم را می سوزاند
تو نمی دانی یک زن عاشق
مانند چوبهای نازک وخشک است
که زودتر می سوزد
وخاکستر می شود
تو نمی دانی یک زن عاشق
آتشفشان خروشانی ست درون اقیانوس
جهنمی رقصان روی باغ های بهشت
یک زن عاشق می تواند گناهان تو را ببخشد
برهنه ات کند
ولی رستگارت کند
یک زن عاشق
وهم نیست
خیال نیست
تو را خوب می شناسد اما
تو او را نخواهی شناخت
جمانة حداد
ترجمه بابک شاکر
چرا مرا بند نمی کنی به خودت ؟
من بند شدن میخواهم
من مالِ کسی شدن می خواهم
تو می دانی مالِ کسی شدن یعنی چه ؟
یعنی کسی هست که همیشه نگران از دست دادنت است
یعنی تو تعلق داری به کسی
یعنی نشانی داری
و هر وقت که گم شوی
کسی هست که بگردد به دنبالت ، حوالی آن نشانی
چرا مرا مال خودت نمی کنی ؟
دستهایم منتظر است
چشم هایم دو دو میزند
شانه هایم سردش می شود
دلم هی شور می زند
و پاهایم بیقرار
و خاطراتت در پی هم ، قطار
بیا این بند
مرا بند کن به خودت
دلم بند شدن می خواهد
پریسا زابلی پور
برای خیانت هزار راه وجود دارد
ولی هیچکدام به اندازه ی
تظاهر به دوست داشتن
کثیف نیست
بهومیل هرابال
کتاب : تنهایی پر هیاهو
گاهی هم به خودت سر بزن
حالِ چشمهایت را بپرس
و دستی به سر و روی احساست بکش
رو به روی آیینه بایست
و تمام تنهایی ات را محکم در آغوش بگیر
وَ با صدای بلند به خودت بگو
که تو تنها داراییِ من هستی
بگو که با همه ی کاستی های جسمی و روحی
تو را بی بهانه و عاشقانه دوست دارم
برای خودت وقت بگذار
با مهربانی دستت را بگیر
و به هوای آزاد ببر
نگذار احساس تنهایی کنی
نگذار ابرهای سیاه
چشمهایت را از پا دربیاورد
مطمئن باش
هرگز کسی دلسوزتر از تو
نسبت به تو پیدا نخواهی شد
مینا آقازاده
تنهایی هایی وجود دارد
که بالا و پایین تمام تنهایی ها هستند
و همه ی تنهایی های دیگر
میان این دو قرار میگیرند
بعضی از آنها شبیه به هم اند
بعضی ها اجباری اند
بعضی ها لازم
و بعضی ها به انتخاب خودمان
یانیس ریتسوس
ترجمه:بابک زمانی
مدتهاست کافه را فراموش کرده ام
قهوه را ترک کرده ام
دیگر دلچسب نیست
نه آن کافه بی تو
نه آن قهوه ی تلخ
تمام قهوه ها بی مزه بودند
بودن تو بود که طعم قهوه را
عوض می کرد
عاطفه آقاخانی
قلبت را می گیرم
روحت را از بدنت بیرون می کشم
انگار که خدایی باشم
برایم بس نیست
آن کلمات کوتاه که به من می گویی
برایم بس نیست
نوازش دستانت
شیرینی ات به تنهایی بس نیست
قلبت را برای خودم می گیرم
روحت را می گیرم
خدایی می شوم
وقتی به تو می رسم
لنگستون هیوز
خوابم نمی برد
خوابم نمی برد
یک لحظه چشم های تو را دیدم
یک بار یک ستاره که از شب گذشته بود
تند صدایم زد
عاشق شو
بار دگر اگر صدای مرا بشنوی
بدان که این صدا
صدای آخر دنیاست
خوابم نمی برد
خوابم نمی برد
خوابم نمی برد
تا آن ستاره باز صدایم زند
حتا اگر صدا
صدای آخر دنیا باشد
رضابراهنی
عشق دیرین من
از روزی که شناختمت
ماهیان در فضا پرواز می کنند
گنجشکان در آب شنا
و خروسها نیمه شب آواز می خوانند
غنچه ها شاخه های سرما زده را در زمستان غافلگیر می کنند
لاک پشتها چون خرگوش می جهند
و گرگ شادمانه با شنل قرمزی در جنگل می رقصد
و مرگ خودکشی می کند اما نمی میرد
از روزی که شناختمت
همزمان هم می خندم وهم گریه می کنم
نیمی از عشقت روشنایی و نیم دیگرش تاریکی ست
یک بام و دو هواست
شاید برای همین است که همچنان دوستت دارم
غاده السمان
مترجم : زهرا ابومعاش