روز
لبخند توست
که طلوع مى کند
شب
آغوش توست
که در بر مى گیرد
من
در یکى
زندگى مى کنم
در دیگرى
مى میرم
مژگان عباسلو
به اسارت تو در آمده ام
که شاهزاده دریایی
زندان تو زیر آب است
جایی که فریاد زدن محالی بیش نیست
اسیر تو بودن
آزادی ست
حتی زیر اقیانوس های عمیق
حتی با چشمان بسته
بدون هیچ تنفس عمیق
سهام الشعشاع
مترجم : بابک شاکر
نازنینم
یادت باشد
عشقی که
آتشش تند باشد
خاکستر کردنش حتمی ست
ویرانیم
یادگار آتشی بود
که عاشقانه خاکسترم کرد
وحید خانمحمدی
بگو بدانم
پیش ازمن آیا
زنی را دوست داشته ای ؟
زنی که در معرض عشق خودش را گم کند ؟
بگو
بگو که زن وقتی که عاشق جنگل یاس میشود
چه برسرش خواهد آمد ؟
بگو بدانم
شباهت فریادگون
میان سایه و اصل چگونه است ؟
میان چشم و سرمه چگونه است ؟
زن برای عشقش بدل به چه خواهد شد ؟
نسخه ای برابر اصل ؟
چیزی به من بگو
که هیچ زنی جز من
نشنیده باشد
سعاد الصباح
نوازش ات را از سرم گرفتی وُ
سایه دستت از شانه ام برداشته شد
من را کجای دوست داشتن ، دوست می داری ؟
در میانه ی دوری
در میانه ی نزدیکی
یا در خودِ خودِ میانه ی دوست داشتن ؟
دوست داشتن در میانه ی دوری ، بازی چشم وُ نگاه را از آدمی می گیرد
تماشای حسادتِ شیرینِ زیر پوست را
در میانه ی نزدیکی اگر دستها راضی ترند اما
هیبت حضور را تا دور نباشی نخواهی فهمید
و آن که نداند حضور یعنی چه، دوست داشتن را نیمه دانسته
من تو را در میانه ی دوست داشتن ، دوست دارم
نه آنقدر عاشق که تو را به دیگری به هوای خوشبختیِ بیشتر ببازم
نه آنقدر دور که چشم هایت را نبینم
در میانه ، در تلاطمی
و آن که هنوز دوست دارد، دست و پا می زند
حتا اگر شناگرِ این بازی نباشد
سیدمحمد مرکبیان
از دلتنگی میمیرم
در آتش میمیرم
بر سر دار میمیرم
با گلوی بریده میمیرم
اما نخواهم گفت
زمانِ عشق من و تو به سر رسیده است
که مرگ
به عشق ما راه ندارد
محمود درویش
مترجم : اسماء خواجه زاده
من کدامم هستم ؟
پیری ام ؟
یا جوانی ام ؟
وقتی مرا می بوسی
به چه می اندیشی ؟
به این که پیرزنی را بوسیده ای
که زمانی
زن زیبای جوانی بوده ؟
یا زن جوانی را
که پیر شده ؟
رویا شاه حسین زاده
ده ها سال است
در سرزمین دل خویش آواره ام
نه کسی می یابد مرا
نه می یابم کسی را
هر کجا که بروم
نیروی جاذبه ی تن تو
به اینجا می کشاند مرا
لطیف هلمت
مترجم : جلال هانیسی
هیچ گاه
نفهمیده ام
دوست داشتن چرا این همه
غم انگیز است ؟
هیچ گاه
نمی فمم
چرا می گویند
آدمها با قلبهایشان عاشق می شوند
وقتی که من
همیشه عشق را
درگلویم احساس می کنم ؟
هستی دارایی
کاش می شد
زخم هایم را
یک به یک گره می زدم
یادت هست ؟
در بستری از انتظار و بوسه
تار و پود موهای تو را
با خیال عاشقی هایم می بافتم
کاش بیایی
تمام زخم های پریشانم را
با صبر و اشتیاق آغوشت شانه کنی
اصلا تو بیا
من تمام خودم را
می بافم به رد پای تو
علیرضا اسفندیاری
خفته بودم و او
در گشود به رویاهای من
به تاراج برد رویایی را که در آن میزیستم
و مالکم شد
چنان عشق می ورزید
که نیمه شبان از خواب بر می خواستم
انگار صلات ظهر است
کلارا خانس
مترجم : محسن عمادی
من پنجره را دوست دارم
که تو را به من نشان داد
باد را
که عطر تو را برایم آورد
خواب را دوست دارم
که تو را در آن دیدم
من نهر را دوست دارم
که دستهای تو را میشست
دریا را
که تنت را شنا کرده بود
و جاده را
که گامهای تو بر آن خورده بود
من عشق را دوست دارم
که عاشق تو شدم
افشین صالحی
ﻫﻤﻪ ی ﺭﺍﺑﻄﻪ ﻫﺎ ﯾﮏ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺍﺻﻠــی ﺩﺍﺭﻧﺪ
ﻫﯿﭻ ﮔﺎﻩ ﺑﺎﻋﺚ ﻧﺸﻮﯾﺪ
ﮐسی ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺘﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ
ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﮐﻨﺪ
ﺑﺨﺼﻮﺹ ﻭﻗﺘـی ﮐﻨﺎﺭﺵ ﻫﺴﺘﯿﺪ
موریس مترلینگ
و من
آنقدر تو را دوست می دارم
که نمی دانم کدام کلمه
سرآغازِ آفرینشِ آدمی ست
فقط می دانم دنیا خوب است
دنیا
از هر فاصله که هست
هست
و فهم دارد
و فرصتِ شفاست
دنیا
ما را به دنیا آورده است
تا ما هر کدام
دنیای خود را داشته باشیم
و من
شب ها
به دنیا فکر می کنم
و به آدمی،و به درد،و به شفا
و شفا
راه ها دارد دور
و دنیا
منزل ها دارد نزدیک
و ما نزدیک به همین دورهای نامعلوم زاده می شویم
و ما دور از همین نزدیک های آشنا می میریم
درد دارم باز امشبِ هر سپیده دم
از اولِ نور
تا آخرینِ این همه بی شفا
پس کی ؟
سیدعلی صالحی
به افتادن موهایت روی شانه ها سوگند
به این خط وخال
این همه صدای گوشنواز
تمام مقدسات عالم را گواه می گیرم
خدا فقط تو را زیبا خلق کرده است
کمی ازچشمان بهشت را
کمی ازلبهای ملکوت را
کمی از دستان طوبا را هم که گذاشته باشد
آفریده ای در حد تو خلق کرده است
آفریده ای که سزاواربشر نیست
هفتاد سال عبادت می خواهد رسیدن به لبهایش
من که فقط کشته چشمهایش هستم
به چشمهایش که سوگند
به لبهایش دخیل
به گیسوانش مرادی اگر بدهد
جورج جرداق
مترجم : بابک شاکر
همه ی ما
اندکاندک تنها میشویم
یکی خود را در زلالی آب غرق میکند
آن یکی دلواپس عشق میشود
و سکوت میکند
چون تسلیم شده است
آرامآرام تنهایی اسم میشود
اسم زمان میشود
اسم مکان میشود
اسم روزگار در بند میشود
اسم خیابان میشود
اسم زمستان میشود
همهی ما حیران در بیمارستان
پردهها را کنار میزنیم
که خورشید و ماه را ببینیم
اما خورشید و ماه
مبدل به دو تکه سنگ
لغزان شدهاند
همهی ما
اندکاندک
تنها میشویم
احمدرضا احمدی
گاهی برای خودم دلتنگم
برای خود از دست رفته ام
برای خودِ بی تو
گاهی خودم را
در آغوش می گیرم
نگران خودم می شوم
که شب ها
در حسرت چشمان تو
چشم بر هم نمی گذارد
و در کنجِ خلوتِ نیمه شب
غریبانه آواز مرگ می کند
عشق
صدای خفته ی درون من است
که ندایِ سکوت سر می دهد
و من خسته تر از همیشه
با سکوتی عاشقانه
دوستت دارم هایم را آه می کشم
سارا قبادی
با دلتنگی ات مرا بیتاب نکن
و با بیتابی ات مرا دلتنگ
تو تکیه گاه منی
تکیه گاه اگر محکم نباشد
تکیه بی معنی است
با قلبت احساس کن
اما با قلبت فکر نکن
بگذار کمی دیگر هم تحمل کنیم
همانطور که صدها سال تحمل کرده ایم
غذای نیم پخته از خام بدتر است
زیرا خام فریب نمی دهد
اما نیم پخته می فریبد
پس کمکم کن تا پخته بازگردم
نادر ابراهیمی
از تمامِ
کسانی که
تو را دوست دارند
فـقـط مرگ رقیب مـن اسـت
تنها
او می تواند
تو را از چنگ من در بیاورد
مینا آقازاده